پایگاه خبری فوتبالی- اگر طرفدار استقلال هستید و این یادداشت را می خوانید، از شما می خواهیم که اول تکلیفتان را مشخص کنید. اگر طرفدار متعصب و چشم و گوش بسته فرهاد مجیدی هستید این مطلب ممکن است رنگ صورتتان را از عصبانیت به رنگ لباس رقیب تیم مورد علاقهتان در بیاورد. در غیر این صورت دودوتا چهارتایی متناقض با احساستان میتواند کاری منطقی به نظر برسد. نگارنده این یادداشت، فرهاد مجیدی را دست کم یکی از محبوب ترین بازیکنان تاریخ یا می شود گفت محبوب ترین بازیکن تاریخ استقلال می داند. کسی که 4 گل به پرسپولیس در شهرآوردها زده و البته با گلزنی هایش در ایران و آسیا، پایه بسیاری از قهرمانی ها و رتبه های استقلال در آسیا بوده است. هر چند که با استقلال در سال 1378 به فینال آسیا هم رسید اما در آن بازی مقابل جوبیلو ایواتای ژاپن، در نیمه اول عملکرد راضی کننده ای نداشت و ناصر حجازی در آن بازی که استقلال دو بر یک شکست خورد در پایان نیمه اول او را تعویض کرد تا جایش را به علیرضا اکبرپور بدهد. در هر حال مجیدی با استقلال نایب قهرمان آسیا شده است. از آن روزها که بگذریم سوالی که این روزها در ذهن استقلالی ها مطرح می شود این است که آیا مجیدی انتخاب خوبی برای استقلال بوده است؟
بحث مقایسه استرا و مجیدی، مناظرهای بین هر هوادار استقلال در این چند وقت اخیر بوده است. یک مربی ایتالیایی که در اروپا شاید جزو مربیان تاپ به حساب نمیآمد اما قدش از فوتبال ایران بلندتر بود و در فوتبال ایران چنان تحولی بهجود آورد که دیگر مربیان فوتبال ایران فهمیدند راهی جز سانتر کردن و فوتبال واکنشگرای ضدحمله گونه هم برای گلزنی وجود دارد. با وجود مسائل پیش آمده و بدقولی های مدیریت استقلال در واریز حقوق استراماچونی که به او بهانه داد تا مثل آب خوردن با استقلال فسخ کند و از استقلال جدا شود و همچنین محبوبیت بیش از حد سرمربی ایتالیایی بین طرفداران استقلال، نشستن روی نیمکت آبیپوشان آغاز یک بازی خطرناک برای هر پیشکسوت و علاقه مند به هدایت استقلال به نظر میرسید. دلیل هم ساده بود. هواداران استقلال چنان سطح فنی بالا و بدنهای سرحال و سرپنجه و شوری از بازیکنان را مشاهده کرده بودند که پس از جدایی نمیتوانستند هیچ هوویی را روی نیمکت محبوبشان در آزادی ببینند و حتی به کاپیتان ۱۲ ساله تیمشان هم رحم نکردند. زرینچه رفت تا تمام کسانی که خودشان را در یکقدمی نیمکت میدیدند متوجه شوند توانایی مقابله با محبوبیت استرا را ندارند. یک نفر اما پشتوانهای قوی روی سکوها داشت که البته بیشتر آن به خاطر گلهای زده به تیم رقیب در اواخر دوران بازی به دست آمده بود و نه حتی بازیهای بسیار درخشان قبل از لژیونر شدن!
همه می دانند گل زدن به تیم رقیب چه جایگاهی به بازیکنان می دهد اما مجیدی دوران بازیگری پرفراز و نشیبی داشت. به او علاوه بر محبوبیت ویژه اش، نقدهایی هم وجود دارد. شاید فرهاد مجیدی به دلیل همان محبوبیت ۲ بار در زمان بازیگری استقلال را ترک کرده بود اما به پشتوانه همان محبوبیت، هواداران برای بازگشتش فرش قرمز پهن کردند. این بار اما خود مجیدی هم زودتر از نشستن روی نیمکت متوجه شد ریسکی خطرناک پیش روی اوست. بهترین حالت برای او، جدایی استراماچونی با یک جام و پس از آن ورود استقلال به دنیای مربی داخلی و استفاده از سرمربیان نسل جدیدش بود اما جبر، بخت و اقبال یا هرچیزی از سوی نیمکت به مجیدی چشمک زد و او که همیشه عاشق این نیمکت بود و حتی برد در بازی های تقریبا تشریفاتی فصل قبل به او مزه کرده بود، این بار نتوانست مقابل این وسوسه بزرگ و عظیم مقاومت کند و روی نیمکت نشست. واقعیت اما این است که هواداران استقلال تکلیفشان را با مجیدی نمی دانند. عده ای از آنها از مجیدی به خاطر استقلال حمایت می کنند اما عده دیگری به حضور او به صورت خاموش اعتراض دارند. در دسته دوم کسانی هستند که به صورت علنی در فضای مجازی به حضور مجیدی معترض هستند و البته کسانی هم هستند که اعتراض هایشان را بروز نمی دهند.
در هر صورت پس از اینکه استراماچونی استقلال را ترک کرد، فرهاد مجیدی در تعطیلات نیم فصل سرمربی استقلال شد. شروع برای مجیدی با تعطیلات نیم فصل توام شد تا او فرصت خوبی برای تزریق تفکرات و شناخت بازیکنان پیدا کند. شناختی که همه از آن به عنوان برگ برنده نام میبردند اما تیم استقلال تقریبا هر فصل کوبیده و از نو ساخته میشود و این نمیتوانست دلیلی کافی به نظر برسد. همانطور که گفتیم فرهاد مجیدی برگ برنده دیگر هم به نام بخشی از هواداران استقلال داشت که با تفکر استرا دیگر تمام شده، باید از مجیدی حمایت کنیم، بیایید به مربیان جوان اطمینان کنیم و... پشت سر او بودند.
فرهاد در گام اول کندن بیستونی به نام موفقیت در استقلال، هوشمندانه عمل کرد. عدم تعویض سیستم استراماچونی و تزریق روحیه به تیم. این تصمیم حساب شده او عواقبی عالی داشت. دو برد ۳ گله و ۵ گله در آسیا و آغازی بینظیر که تنها عاملش همین تزریق اعتماد به نفس به بازیکنان بود. اعتماد به نفسی که حتی باعث شد تا آخرین دقایقی دربی هم قرمزها به آب و آتش بزنند تا مقابل استقلال به تساوی برسند. زندگی بدون استراماچونی هم برای آبیها جریان داشت و کم کم نوبت اعتماد ۱۰۰ درصدی به فرهاد بود. برد در بازی مقابل مسجد سلیمان اما همه هواداران را راضی نکرد و کارشناسان هم شروع به نقد او کردند. اثرات تیم استراماچونی کم کم از استقلال رخت می بست. بدنسازی، تاکتیک تیمی و مهم تر از همه نوع تمرینات مجیدی با استراماچونی فرق های اساسی داشت. دیگر از استقلال استراماچونی خبری نبود. کار ترکیبی چندانی در استقلال دیده نمی شود، دوندگیها آمار پایینی ثبت کرد و افت برخی بازیکنان مثل وریا غفوری مخصوصا در بازیهای آخر استقلال نشان میداد همهچیز مانند سابق نیست و کمکم باید با مفهومی به نام استقلال ایرانی مجیدی خو گرفت. البته وریا غفوری در همه بازیهای استقلال حضور داشته و آثار خستگی در او مشاهده می شود و به همین دلیل است که راندمانش پایین آمده است. اما دیگر بازیکنان استقلال هم کمابیش به چنین ماجرایی گرفتار هستند.
سوال بسیاری از منتقدان مجیدی این است: چرا او که سابقه سرمربیگریاش تا قبل از این فصل حتی به ۵ بازی هم نرسیده بود تصمیم گرفته که آغاز کارش الا و بلا از استقلال باشد؟ جمله طلایی او پس از بازی آخر آبیپوشان در فصل پیش همه چیز را نشان می دهد:« من با بند بند وجودم استقلال را میشناسم و این تیم را درست خواهم کرد!» اما چرا مجیدی باور ندارد که این بار مجیدی توپش به تور ننشسته است؟ آیا او خبر دارد که دارد یک تیم درست شده را به سمت تخریب شدن پیش میبرد. اصلا قصد نداریم بگوییم که او عمدا دارد این کار را می کند. این ماجرا ناخواسته پیش آمده، شاید هم برای نتیجهگیری کلی زود باشد اما کیفیت فنی استقلال کاملا همه چیز را نشان می دهد و خیلی واضح است. استراماچونی تا هفته ششم هیچ بردی کسب نکرد و دربی را واگذار کرد اما آنقدر پیشرفت فنی تیمش روشنتر از آفتاب ظهر بود که هواداران پس از اولین برد مقابل گل ریحان معتقد بودند این تیم قهرمان میشود! وقتی استقلال با استراماچونی به صدر جدول رسید، دیگر همه مطمئن بودند که استقلال مدعی قهرمانی است اما حالا استقلال با یک بازی کمتر نسبت به پرسپولیس صدر نشین، 11 امتیاز با صدر جدول فاصله دارد.
مسئله اینجاست استراماچونی سیستمی فراهم کرده بود که هر بازیکنی در قالب آن ستاره میشد. از محمد دانشگری که گلزن شده بود (اما پس از رفتن استراماچونی ب طرز مضحکی اعتقاد داشت نبود استراماچونی تاثیری در روند استقلال ندارد) اما خودش باعث و بانی شکست مقابل الاهلی بود تا مهدی قائدی که صغیر و کبیر نتوانستند از او بازی بگیرند اما زیر نظر استرا زمزمه پیشنهادهایی عجیب از اروپا برایش شنیده میشد. گلایه از زمین تمرین و شرایط مدیریتی هم عذر و بهانه درستی برای مجیدی به شمار نمی رود چون تیم استراماچونی با مدیریتی به مراتب ضعیفتر (به زعم هواداران استقلال) که حتی ابراز سلام به سرمربی هم برایش ماموریتی ناممکن بود توانست از فرش به عرش برسد. دیگر عذر مجیدی که البته کاملا درست به نظر میرسد تعداد بسیار بالای مصدومان استقلال است که باعث شد طاهرخانی از حضور فیکس خود در ترکیب مطمئن شود و البته تعویض طلایی استقلال ذکریا مرادی شود. در دوران سرمربی ایتالیایی هم این ماجرا وجود داشت و او که تیمش را بر مبنای پلی میکر بودن داریوش شجاعیان ساخته بود به خاطر پارگی رباط صلیبی او را از دست داد. در دوران استراماچونی، فرشید اسماعیلی کمابیش مصدوم بود، بلبلی محروم شده بود و هیچ زمان هم نتوانست تیمش را کامل در اختیار داشته باشد. مهاجمی با انگیزه با نام مطهری هم نه تنها در ترکیب استرا نبود که ۲ امتیاز هم با لباس ذوب از چنگش در آورد!
استقلال که به گل گهر رسید وقت بررسی تناقضها شروع شد. با اولین باخت مقابل گل گهر باز هم هواداران به یاد استرا افتادند. و همه متوجه شدند آخرین تاثیرات استراماچونی از استقلال رفته! طرفداران در خلوت خود تفکر میکردند چگونه ممکن است الشرطه که کیفیت پایینش طعنه به تیمهای دسته اول ایران می زند و ضعیفترین الاهلی مشاهده شده که مدافعی ۴۳ ساله در ترکیبش حضور دارد مقابل استقلال موفق باشند و مجیدی حتی سند ابقای جلالی را فراهم کند؟ مگر ممکن است استقلالی که بدون تمرین توانست دنیزلی و تراکتورش در تبریز را به خاک و خون بکشد حالا از پس گل گهر هم بر نیاید؟ حالا شرایط دیگر مانند روزهای بردهای پیاپی و گلزنیهایی مجیدی مقابل پرسپولیس نیست. حالا فرهاد مجیدی تازه با روی دیگر هواداران آشنا شده. همانطور که منصوریان با برد مقابل پرسپولیس برانکو در اوج بود و چند ماه بعد با شکستی فاجعهبار مقابل العین کاری کرد که هواداران حداقل تا مدتی حضور مربیان ایرانی را روی نیمکت، خط قرمزشان بدانند!
جان کلام اینکه فرهاد مجیدی تقریبا آخرین برگ از دفتر بازیکنان محبوب نزدیک به نیمکت استقلال بود. مربیانی مانند فکری و پاشازاده در داخل و تقوی و یزدانی در خارج از کشور، فعلا شرایطشان برای نشستن روی نیمکت استقلال به دلایل مختلف فراهم نیست و البته ادعایی هم ندارند. شاید دوست داشته باشند و مطمئنا خیلی دوست دارند اما هواداران حضور آنها را روی نیمکت تصور نمی کنند. تا قبل از حضور مجیدی، هر کس جای استراماچونی روی نیمکت می نشست ضدقهرمان داستان امسال بود اما روزگاری جراید با دو کلمه فرهاد و شیرین تیتر میساختند و حالا باید تازه پیگیر کوه کندن او باشند که امری ناشدنی به نظر میرسد. استقلال هنوز وارد بحران نشده اما حوالی درب ورودی بحران است. اگر لیگ برتر برگزار شود حضور در کورس قهرمانی شاید با سهلانگاری رقبای بیجان ممکن باشد اما گرفتن صدر جدول عملیات غیرممکن به نظر می رسد. مجیدی باید هرچه زودتر کاری برای این تیم کند هر چند که مطمئنا اگر لیگ برتر تعطیل شود، او خوشحال ترین سرمربی لیگ برتری خواهد بود. چرا که اولا قهرمانی محتمل پرسپولیس، برای چهارمین فصل متوالی تکرار نمی شود و دوم اینکه مجیدی فصل آینده هم سرمربی استقلال خواهد بود. کرونا فعلا به نفع مجیدی عمل کرده است. تیم خسته اش استراحت می کند و مصدوم هایش می رسد.
همه اینها را بدون توجه به مدیریت استقلال و حضور سرپرست جدید باشگاه نوشتیم. مدیریت هم در کار مجیدی تاثیر می گذارد. اینکه چقدر فتح الله زاده با مجیدی در باطن ( ونه در ظاهر) هماهنگ هستند هم دغدغه شماره یک مجیدی و حتی هواداران استقلال است. فرهاد مجیدی در شرایط ویژه ای قرار گرفته است. شاید ویژه تر از دوران بازیگری اش! او نمی خواهد به راحتی بسوزد اما خودش را در خطر و آستانه سوختن قرار داده است!
یادداشت از علی رضایی/ پایگاه خبری فوتبالی