وبسایت رسمی فوتبالی - فرزاد حبیباللهی عضو کادرفنی پرسپولیس در یادداشتی برای روزنامه هفت صبح به شکل گیری تیمی پرداخته که توانسته فارغ از مشکلات از حیث فوتبالی انتظارات بزرگی را برآورده کند:
1- کافه سُل توی خیابان ولیعصر. صندلیهای راحت دور میز چهار نفره، یا صندلیهای بلندِ ناراحت، رو به خیابان؟ فرصت نشستن روبروی یک قابِ دینامیک؛ قابی از حرکت آرام ماشینها در ترافیک عصر، آدمهایی که از پلههای رو به خیابان توانیر بالا میروند و پایین میآیند، و مردمی که از جلوی کافه در پیادهروی پهنِ خیس از باران رد میشوند. روی صندلی ناراحت، رو به قاب دینامیکِ پیش از نوروز.
2- گری لینه کر از یورگن کلوپ درباره فلسفه فوتبالاش میپرسد. کلوپ لمیده روی مبل چرم، با حالتی از تظاهر همیشگی به بیخیالی: «همین که بعد از سالها، وقتی مردم به عقب برگشتند و لیورپولِ این سالها یادشان آمد، بگویند واووو چه فوتبالی بازی میکرد آن تیم...چه هیجانانگیز بود. چه خوب میدویدند، برای هم میجنگیدند، جذاب بازی میکردند....همین. برای همین تلاش میکنیم.»
3- پشت این جملات ساده شده، علوم مختلف در کار است تا یک تیم، همانی که شود که کلوپ تصویرش کرده؛ دانش تمرین، دانش پزشکی، دانش مدیریت و رهبری، دانش آنالیز، دانش فنی بازیکنان. و یک ضرورت دیگر، که فوتبال را از این جملات زیبا جدا میکند؛ هنر هر روز سخت کار کردن. در پرسپولیس، برانکو ضرورت کار سخت هر روزه را به دوش گرفتن تعبیر میکند: «چون دیروز دوش گرفتی، نمیتوانی امروز دوش نگیری. چون دیروز سخت تمرین کردی، نمیتوانی امروز خوب تمرین نکنی. شاید تکراری باشد، اما مجبوری تکرارش کنی.» و هنر شکل دادن «روح تیمی»؛ یک روحِ معلُق؛ که هر لحظه آسیبپذیر است و در همان لحظه قابل تقویت. بسته به این که توی تیم به یکدیگر چه بگویید؛ در کدام لحظه، برای یکدیگر چه بخواهید و برای یکدیگر چه چیزی آرزو کنید؛ از چهرهتان چه پیامی منتقل شود؛ واکنش به غافلگیری تلخ چه باشد و پس از پیروزی بزرگ، پاها روی زمین بماند. این روحِ تیمی که هر لحظه شکننده و هر لحظه مستعدِ تقویت است، ریشه کار است.
4- کمال با ضربه سر به الوصل گل میزند؛ یک-هیچ. سال 1397 تحویل میشود. گل وحید امیری در مشهد. قهرمانی لیگ قطعی میشود. دقیقه 90 ضربه ایستگاهی برای الجزیره...اوه؛ 3-2. یک روز پیش از بازی برگشت، در هتل اوین: صادق محرمی میآید روبروی کادرفنی مینشیند، تشکر میکند برای همه چیز و اعلام میکنند که رفتنی است. 24 ساعت بعد توی آزادی، تا آخرین لحظه میجنگد، در آخرین بازیاش. ضربات محکم دست سیدجلال به سینهاش، به لوگوی تیمی که دوستاش دارد: 2-1. صعود میکنیم. واراژدین؛ اردو در یک شهر کوچکِ مهربان. فاصله محل تمرین و هتل و مرکز شهر؛ همه 5 تا 15 دقیقه پیادهروی. در دلِ شهر، تمرین. در دلِ شهر؛ قهوه. در دلِ شهر؛ پیادهروی. در دلِ شهر؛ میل به پیشرفت بازیکنان؛ و روحِ تیمی که روز به روز صیقل میخورد در تمرین و پیادهروی و قهوه نوشیدن و ناهار و شام. بیرانوند پنالتی رونالدو را گرفته، وحید سانتر عالی کرده برای طارمی و توپ چند سانتی متر با دروازه دخیا فاصله داشته، امید ابراهیمی از پشت خودش را با تکل بلند رسانده جلوی پای مهاجم مراکش. شاید کسی فکر نمیکرد 5 روز پس از بازی سخت در آبادان، به دحیل فشار بیاوریم اما استراتژی برانکو، فشار از بالا بود؛ به تنها تیم لیگ قهرمانان که همه بازیهایش را برده بود. 1-0؛ اما شاید بهترین نمایش فنی فصلِ پرسپولیس. در تهران، گل غافلگیرکننده بودیاف، بازیکنان را غافلگیر نکرده؛ توی بازی میمانند. وقتی کار به ایسلندی زدن میرسد، یک تماشاگر نشسته، سر توی زانو، آرام اشک میریزد. باخت هم در کار است. تلخی از راه میرسد. سکوت آزادی پس از گل دقیقه 5 پاختاکور. بُهت ما از گل دقیقه 94 السد در دوحه. اما پیش از این صحنهها، سیامک دروازه السد را باز کرده بود و بیرانوند جلوی ضربه سر ژاوی ایستاد تا به فینال برسیم. ماهینی رباط داد و انصاری هم در فینال در تهران یک لحظه پایش ماند؛ بله، رباط. پشت لحظه لحظه این صحنهها، پشت اوجها، پشت فرودها، کار سخت مربی و بازیکن و پزشک و ماساژور و تدارکات و مدیریت باشگاه بوده؛ و آن فریادها، نگرانیها، کامنتها، لایکها، تیترها، اعتراضها، دلشورهها، تشویقها، فریادهای هواداران. که آخر سر چند تایشان وقت ایسلندی زدن، بلند نمیشوند؛ سر توی زانو آرام اشک میریزند از خوشحالی. حالا همه این صحنهها یک تابلوی نقاشی است؛ از سال 1397. پرسپولیسِ 1397 شمسی. چه خوب میشد اگر کلمات کلیدیاش محدود به تعصب و غیرت و مردانگی نباشد. وقتش رسیده کلمات روشن در پیوند با آمادهسازیِ حرفهای، کنار عملکرد تیمهای ایرانی قرار بگیرد. تیمهایی که رقابتیترین لیگ غرب آسیا و یکی از بهترین لیگهای آسیا را شکل دادهاند، اما کیفیت عمومی زمینهای چمن و کیفیت عمومی تصاویر تلویزیونی، آنان را در یک قابِ ضعیف معرفی میکند. در گرافیک و خروجی تصویری استاندارد، لیگ ایران می تواند در جمع 20 لیگ برتر جهان قرار بگیرد.
5-. فنجان قهوه خالی شده، باید بلند شوم، تا میدان فاطمی بروم، فیلم چند بازی را بگیرم. کار زیاد داریم، اما پیش از آن قابِ خیابان ولیعصر؛ دوباره باران گرفته... یک نفر کاپشن روی سر میدود و کافه را که میبیند، میآید اینطرفی که وارد کافه شود. سال 1398: کلی استارت و دریبل و تکل و دوئل و شوت و شادی و غم. باید روحِ تیمی را حفظ کرد. چند سال بعد وقتی این دوران تمام شد، مینشینیم دور یک میز، قهوه مینوشیم و چه خوب که اگر حرف پرسپولیسِ این دوران، پرسپولیسِ برانکو شد؛ ببینیم که چند قاب بیادماندنی برایشان مانده و بشنویم که میگویند «واووو چه فوتبالی بازی میکرد آن تیم. چه هیجان انگیز بود. چه خوب میدویدند، برای هم میجنگیدند، جذاب بازی میکردند...»
1984