«دیلی میل» به حماسیترین شکل ممکن از اریک کانتونا یاد کرده است.
به گزارش کاپ، داستان زندگی یکی از بزرگترین بازیکنان تاریخ فوتبال در فیلم شاهکاری که «کن لوچ» ساخته قابل ردیابی است.
بخشی از زندگی اریک کانتونای افسانهای در فیلم «در جست وجوی اریک» به تصویر کشیده شده. او ناگهان به عنوان یک ناجی در زندگی یک پستچی اخراج شده به نام «اریک» ظاهر میشود و در قالب اسطوره این هوادار منچستریونایتد به او برای زندگی بهتر کمک میکند. در جای جای فیلم، رد اسطوره مشهود است.
مرد متفاوت
اریک غمگین قصه از کانتونا میپرسد شاهکار دوران بازی تو چه بوده؟ مثل همه دوران بازی که کلی مدافع را دور خودش می چرخاند،اجازه داد طرف، کلی خاطره را رو کند و بعد درست مثل همه اوقاتی که هیچ بازیکنی نمی توانست جلوی او را بگیرد و به غیر منتظره ترین شکل ممکن رفتار میکرد،غیر منتظرهترین جواب را داد:« یک پاس.یک پاس، شاهکار دوران حرفه ای من بود.» منظور اریک کانتونا آن پاس معرکه ای بود که به دنیس اروین داد.بزرگترین بازیکن تاریخ منچستریونایتد، درست مانند آن لحظه ای که مثل غول چراغ جادو در فیلم «در جست و جوی اریک» کنار یک اریک دیگه میایستاد، زیبا حرف میزند:« مرغ ماهی خوار تا آخرین لحظه، کرجی ماهیگیر را دنبال میکند چون ایمان دارد بالاخره یکی از ساردینهای شکار شده از کرجی بیرون میافتد و نصیب مرغ ماهی خوار می شود.» شادی بعد از گل او به لیونل پرز، دروازه بان ساندرلند در بازی دسامبر 1996 اولدترافورد، تصویرابدی یک مرد مغروراست؛ مردی که البته به گفته خودش تقریبا هر شب گریه می کند و گریه را دوست دارد.احتمالا یکی از طولانی ترین گریهها را بعد از ضربه کونگ فویی به متیو سیمونس، هوادار کریستال پالاس در بازی سال 1995 سر داد.ماجرا این بود که بعد از اخراج اریک، سیمونس ملیت فرانسوی ستاره را زیر سوال برد و حرف زشتی درباره اش زد.اریک هم ناگهان سمت او دوید و حتی بعد از اینکه با ضربه اول زمین خورد، بلند شد و ضربه دیگری به سینه سیمونس زد. اریک در جلسه ای که درنهایت با 120 ساعت کار عام المنفعه و 2 ماه زندانی شدن او پایان یافت، همان جمله معروف درباره مرغ ماهیگیر و ماهی ساردین را گفت:« مرغ ماهی خوار تا آخرین لحظه، کرجی ماهیگیررا دنبال میکند چون ایمان دارد بالاخره یکی از ساردینهای شکار شده از کرجی بیرون میافتد و نصیب مرغ ماهی خوار می شود. ازهمه شما خیلی متشکرم.» این را گفت، صندلیاش را ترک کرد و رفت به سمت محرومیت.
نیاز همیشگی
منچستریونایتد در اولین سالهای درخشش به درخواست اتحادیه فوتبال انگلیس گوش داد و بهترین بازیکن تاریخش را 4 ماه محروم و او را 20 هزار پوند جریمه کرد.بعدها اتحادیه فوتبال انگلیس، محرومیت اریک را به 8 ماه افزایش داد و بندی در این محرومیت گنجاند که طبق آن، محرومیت کانتونا حتی در صورت ترک لیگ برتر هم پا برجا بماند. بازوبند کاپیتانی تیم ملی فرانسه ازاو گرفته شد و دیگر رنگ بازی برای کشورش را به چشم ندید.
کانتونا میگفت:« به نظرم مثلت زیدان، دشان و دوگاری بعد از به قدرت رسیدن در تیم ملی مانع حضور من و ژینولا در تیم ملی شدند.» جملاتش، توهم بود یا واقعیت، اریک به هر حال سابقه زیادی در عصیان گری داشت. ازمحرومیت 3 ماهه به خاطر تکل خشن روی بازیکن نانت تا شوت کردن توپ به سمت داور یکی از بازی های «نیم»، کانتونا در فرانسه، خروس جنگی بود. در دوران حضور قرضی در مون پلیه کفشهایش را به صورت همتیمی خود کوبید و فقط با واسطه و میانجیگری در تیم ماند.مارسی که این همه از بچگی دوستش داشت را رها کرد.
شیادی
چرا؟ اینگونه جواب داد:« تاپی، رئیس آن زمان باشگاه یه شیاد دروغگو بود. آنجا هیچ وقت نتوانستم آنطو که باید، بدرخشم.» به دستور روانشناس اختصاصی خود به انگلیس رفت. ترور فرانسیس سرمربی وقت شفیلد ونزدی او را نخواست. لیورپول هم دست دست کرد تا الماس زیر نظر هاوارد ویلکینسون، سرمربی وقت لیدز یونایتد به ادامه فوتبال بپردازد. بعد از اینکه لیورپول با برتری 2- صفر بر منچستریونایتد، اجازه قهرمانی را به لیدزیونایتد داد، فرگوسن، طلای ناب فرانسه را به اولدترافورد آورد. سکانسهای بعدی، افتخار پشت افتخار بود.آن گلش به لیورپول، ترسیم گر نتیجه یک نبرد آخرالزمانی شد.سرخ ها آنفیلد که لباس پلوخوری قبل از بازی آنها، زیباترین لباس رسمی تاریخ فینالهای جام حذفی نام گرفت، می خواستند انتقام فینال سال 1977 جام حذفی انگلیس ا بگیرند اما سانتر بکام، استپ اریک و ضربه سرضرب او، تور دروازه جیمز را لرزاند.فرگی به آرزوی غرق کردن لیورپول رسید؛ به لطف مرغ ماهی خوار خوش رنگش. اولین کاپیتان غیر بریتانیایی قهرمان تاریخ جام حذفی انگلیس با گلش باعث شد منچستریونایتد اولین فاتح دوگانه در 2 مقطع فوتبال انگلیس نام بگیرد. لیورپول برای او یادآور خاطرات خوبی بود. اول اکتبر 1995 در روز بازگشت از محرومیت یک گل ساخت و یک گل زد تا تیمش یک تساوی خارج از خانه دیرهنگام از رقیب دیرینه بگیرد.سرش بالابود؛ حتی سال ها بعد و وقتی جریان کتک زدن هوادار کریستال پالاس را به یاد می آورد:« از کتک زدن آن هوادار احساس خوبی دارم اما به هرحال محرومیت برایم نوعی ناکامی بود.» 2 فصل آخر حضورش در منچستریونایتد هم با گلهای زیبا سپری شد و سرانجام در پایان فصل 1997-1996، پس از بازی با وستهام برای همیشه از فوتبال خداحافظی کرد.در 30 سالگی از فوتبال رفت و در فوتبال ساحلی و سینما مشغول فعالیت شد. نقطه درخشان دوران بازنشستگی او، فیلم« در جست و جوی اریک» با بازی درخشانش محسوب میشود که چند جایزه را هم نصیب اثر کن لوچ کرد.وقتی گلیزرها به منچستریونایتد هجوم آوردند،اعلام کردعلاقه اش به بازگشت به اولدترافورد را از دست داده.علاقه اش به فوتبال اما پابرجا بود چون سال 2011 یک مقطع کوتاه به عنوان مدیر فنی کاسموس نیویورک به فوتبال برگشت. در این سالها به انواع کارها مشغول شده؛ از شوراندن مردم علیه بانکها تا دکلمه یک آلبوم موسیقی و حمایت از آزادی زندانی فلسطینی.خودش بهترازهر کسی می تواند این حال غریب را توصیف کند:« وقتی هواداران در سرودهایشان، اسم من را فریاد می زنند، هم احساس غرور می کنم و هم میترسم. می ترسم فردا این صداهای غرور آمیز متوقف شود. می ترسم چون عاشق هستم و حتما می دانید وقتی عاشق باشید، ترس از دست دادن، همیشه دنبال شماست.»