به گزارش "ورزش سه"، این رمان را لاوری هالس اندرسن نویسنده پرطرفدار ادبیات آمریکا حول دلمشغولی ها و دلشوره های یک دختر دبیرستانی نوشته. کتابی با وجوه روانشناسانه و اجتماعی که ماجراهای ریز و درشت این شخصیت را طی تحصیل در دبیرستان به تصویر کشیده و هنجارهای خرد و کلان آن محیط را نقد کرده. تکه ای از کتاب را می خوانید...
".... نیکول برخلاف من یکی از اون زیبارویان مدرسه است، از اون دخترهایی که همه می خواهند یه جوری رفیقش شوند. خانم کانرز مربی ورزشمان مرا برابر نیکول قرار داده تا تنیس بازی کنیم...
سرو اول را من می زنم، ضربه خوبی با سرعت کم که نیکول با بک هند فوق العاده اش بلافاصله جوابم را می دهد... سرو بعدی را او می زند. سرو معرکه ای که توپ با سرعت حدود نود مایل در ساعت پیش از جنبیدنم به زمین خورده و راهی خارج می شود. همه برای نیکول دست می زنند و خانم کانرز می گوید چه بازیکن فوق العاده ای است. نیکول می خندد، ولی من نمی خندم، من خاموش می مانم... من منتظر می مانم تا سرو دومش را بزند. من منتظر می مانم و این بار بلافاصله به توپ ضربه ای می کوبم تا در فاصله زیر خرخه نیکول و زمین فرود آید... نیکول خودش را جمع جور می کند. او باید برابر این همه آدم برنده شود... او نباید برابر من که یکی از اون گوشه گیرهای کج و کوله مدرسه هستم ببازد... این بار توپ را مستقیما می کوبم به طرف دهانش. به طرف لب های خوش رنگش...
توپ زرد رنگ را برمی گردانم، یک دو سه. می پرم هوا، مثل پرنده آزاد شده ای از قفس یا سیبی پرتاب شده به آسمان. ساعدم را خم می کنم، شانه ام را می چرخانم، قدرت و خشم را یک جا جمع می کنم. می دانم هدفم کیست و چیست. راکتم حیات پیدا کرده، شده رعدی از انرژی. می خورد به توپ و آن را مثل گلوله ای می فرستد آن سوی تور. توپ به زمین می خورد و مثل بمبی روی زمین منفجر شده و حفره ای برجای می گذارد... این بار کسی نمی خندد، هیچ کس...".