بازخوانی یک گفت‌وگوی جنجالی با مهدی هاشمی‌نسب: پرسپولیسی‌ها مادرم را کتک زدند، من هم با گلم تلافی کردم

بازخوانی یک گفت‌وگوی جنجالی با مهدی هاشمی‌نسب: پرسپولیسی‌ها مادرم را کتک زدند، من هم با گلم تلافی کردم

پایگاه خبری فوتبالی- اتفاقهایی که دیروز بین مهدی هاشمی نسب و هواداران پرسپولیس در ورزشگاه آزادی افتاد باعث شد تا ماجراهای جدایی او از پرسپولیس و پیوستنش به استقلال دوباره زنده شود. او دیروز با بوسیدن محل گلی که در دربی سال ۷۹ به پرسپولیس زد ورزشگاه را آتش زد تا پرسپولیسی ها هم ۹۰ دقیقه او را آتش بزنند. هاشمی نسب تابستان سال ۱۳۸۹ گفت و گویی با چیا فوادی دبیر وقت سرویس ورزش هفته نامه چلچراغ که در حال حاضر مدیرمسئول و سردبیر پایگاه خبری فوتبالی است انجام داد که بد ندیدیم دوباره آن گفت و گو را بازنشر کنیم. بخشهایی از گفت و گو را اینجا دوباره منتشر می کنیم شاید به روشن شدن ماجراهای هاشمی نسب و پرسپولیس بیشتر کمک کند.

لید و گفت و گفت و گو را بخوانید:" مهدی هاشمی‌نسب مطمئنا نامی است که با شنیدنش خاطرات فوتبال ایران در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 برای همه زنده می‌شود. گفتگو با یاغی فوتبال ایران مطمئنا در هر حالتی جذاب خواهد بود.با او سعی کردیم درباره تمام مسائلی که در فوتبال ایران داشت، گفت‌وگو کنیم. اما در طول دو ساعتی که هاشمی‌نسب روبه‌روی ما نشست، انتقال جنجالی‌اش از پرسپولیس به استقلال و گلی که به احمدرضا عابدزاده زد، سوژه اصلی بحث بود.بالاخره داربی 69 به پیروزی استقلال به پایان رسیده بود و هاشمی نسب از خوشجالی بال در آورده بود. مهدی هاشمی‌نسب آن‌قدر رک و راست صحبت می کرد که از یاغی‌بودنش انگار یک ذره هم کم نشده، گرچه ناگفته‌های بسیار او درباره دلیل انتقالش از پرسپولیس به استقلال و همچنین انگیزه‌اش برای گل‌زنی به تیم سابقش قابل توجه بود. زمانی که از کتک‌خوردن مادر و برادرش صحبت می‌کرد، اشک در چشمانش جمع شده بود. به هر ترتیب هاشمی‌نسب به هفته نامه چلچراغ آمد و در گفت‌وگویش با ما،  همچنان جذاب و شنیدنی صحبت کرد.این گفت‌وگو را از دست ندهید.

 - سؤال و دغدغه همه کسانی که عاشق داربی هستند، این است که چرا دیگر داربی‌های چند ساله اخیر، به دل نمی‌چسبد؟ اصلا بحث ما مربوط به چند داربی گذشته نیست یا همین داربی که با نتیجه یک بر صفر به سود استقلال تمام شد، کلا پس از رفتن بازیکنان هم‌نسل تو، داربی دیگر آن رنگ و بو را ندارد.

 منظور شما حساسیت است یا مسئله دیگری؟ اگر منظور حساسیت است که داربی‌ها همیشه حساس بوده‌اند، حتی روزهایی که داربی قهرمان را تعیین نمی‌کرده و کلا ربطی به جدول نداشته و چه روزهایی که داربی تعیین‌کننده بوده که دیگر مشخص است. اما سؤال شما را این‌طور می‌توانم پاسخ بدهم که در دوره ما بازیکنانی بودند که کاریزما و وزن خاصی داشتند و یک‌باره می‌توانستند نتیجه یک داربی را عوض کنند. اصلا نه داربی، هر بازی ملی باشگاهی را. جواد زرینچه، سهراب بختیاری‌زاده، محمود فکری، سیروس دین‌محمدی، حتی علی موسوی و احمد مومن‌زاده از استقلال.خیلی های دیگر هم که البته یادم نمی آید.در پرسپولیس هم احمد عابدزاده، نادر محمدخانی، بهروز رهبری‌فرد و خیلی‌های دیگر وزن داربی را سنگین می‌کردند. اصلا شما بازیکنان حال حاضر فوتبال ایران را در نظر بگیرید و آنها را با عابدزاده مقایسه کنید، فقط با عابدزاده.نه هیچ کس دیگری.کدام برتری دارد؟

 - بازیکنان اسمی در دوره تو با بازیکنان اسمی الان چه فرقی دارند؟

 بازیکنان اسمی دوره ما سر و جانشان را برای توپ می‌دادند، اما الان یک عده ساق‌دوست و سردوست می‌خواهند داربی برگزار کنند. آدم خمیازه‌اش می‌گیرد. دیدید که خمیازه هم کشیدیم و فرهاد مجیدی همه را نجات داد.داربی به بازیکنانی احتیاج دارد که بتوانند وقتی بازی گره خورد، آن را باز کنند. اصلا داربی یعنی این‌که دو تیم از گل‌خوردن بترسند، بعد یکی باشد که گل بزند و یخ بازی را بشکند. ما خیلی از این بازیکنان را داشتیم و الان دیگر نداریم...

 - پس اشکال کار کجاست؟

 اشکال کار شما رسانه‌ها هستید که از بازیکنی که لیاقت بازی‌ کردن در استقلال و پرسپولیس را ندارد، و حتی اصلا لیاقت حضور در داربی را ندارد، تیتر یک می‌کنید؛ چرا؟ چون صورتش فتوژنیک است.خوش تیپ و خوش لباس است.اصلا شاید حق با نسل جدید باشد که چهره‌های جدید می‌خواهد.نسل عوض شده، منِ مهدی هاشمی‌نسب و بهروز رهبری‌فرد را چه کسی می‌خواهد؛ ما به خاطره ها پیوسته‌ایم.باز هم می گویم اگر فرهاد مجیدی در این بازی نبود هیچ بازیکن دیگری نمی توانست به قول گزارشگر بازی یخ داربی را بشکند. متاسفم که این را می‌گویم؛ فقط کریم باقری، که واقعا فراتر از زمان ما است به همراه فرهاد مجیدی که می‌توانند جزو آن بازیکنانی باشند که یک‌تنه نتیجه بازی را عوض می کنند و دیدید که فرهاد کرد.البته کریم اگر از اول در بازی بود شاید شرایط فرق می کرد. من متاسفم که باید تنها دو بازیکن را نام ببرم. 

هواداران دو باشگاه پرطرفدار که برای هر دو، سال‌ها بازی کرده‌ام، جنگیده‌ام، زخم خورده‌ام، فحش شنیده‌ام و زندگی‌ام را به پایشان ریخته‌ام، باید از مدیران باشگاهها بپرسند که آخر اینها چه بازیکنانی هستند که در ترکیب قرار می‌گیرند و برای باشگاه بازی می‌کنند؟

 - شیث رضایی چه؟

 اما من از ایشان هیچ شناختی ندارم. حالا که مقصر هم اعلام شده و ظاهرا اخراج شده اما بهروز رهبری‌فرد دوستی بود که از برادر به من نزدیک‌تر بود و همه چیز زندگی‌مان با هم بود و از سیر تا پیاز همدیگر را می‌دانیم. ببخشید که این را می‌گویم؛ الان دیگر وضع بازیکنان به گونه­ ای است که دخترها باید مقابلشان بوق بزنند. به سر و وضع رسیدن، مهم‌تر از پروازکردن و دریبل‌زدن و گل‌زدن و دل هوادارِ پایین‌شهری را شادکردن است. الان، همه دماغ سربالا و پوست‌کشیده شده‌اند. واقعا خجالت می‌کشم که چنین حرف‌هایی را درباره فوتبال ایران می‌زنم.

 

- شما که خودت دماغت را عمل کرده‌ای!

 درست است! من دماغم را عمل کرده‌ام. اما در یکی از داربی‌ها- فکر کنم آخرین داربی‌ای بود که در آن حضور داشتم و استقلالی شده بودم- با علی انصاریان ،روی هوا ،سر به سر شدیم و علی با پیشانی خدمت دماغ نازیبای ما رسید. مجبور شدم دماغم را عمل کنم. اصلا کج و کوله شده بود و همچنین مشکلات تنفسی پیدا کرده بودم. باور کنید زمانی که خواستم عمل کنم، تا قبل از بیهوشی از جراح خواستم اصلا به فکر زیبایی نباشد. قسم‌اش دادم و گفتم اگر عمل زیبایی کنی، شما را نمی‌بخشم، اما همه فکر کردند من عمل زیبایی کردم.

 - مهدی هاشمی‌نسب به حقش در فوتبال ایران رسید؟

 دلم را کباب کردی، اما من به حقم نرسیدم، ولی قانعم. اصلا شما فکر کنید حق من همین بود. بازیکنان باید پول بگیرند، چون زحمت می‌کشند. دوره ما تازه داشت پول هنگفت وارد فوتبال می‌شد. البته پول وارد فوتبال شده بود، اما من برای کسانی که نسبت به قرارداد بازیکنان انتقاد دارند، من یک پیام دارم و آن این است که فوتبال فقط 90 دقیقه آمدن در زمین نیست. باید تمرین کنی، با حاشیه‌ها کنار بیایی، زن و زندگی و خانواده را فدای فوتبال کنی و خلاصه این‌که فوتبال فقط آن بازی 90 دقیقه‌ای نیست. تکان بخوری، عکست را با خبر کاری که انجام دادی چاپ می‌کنند و می‌زنند تیتر یک روزنامه‌ها. کافی است جایی یک کار انجام بدهی که برای مردم عادی، انجام‌دادنش موردی نداشته باشد، اما چون بازیکن هستی، اگر این کار را انجام دهی، دمار از روزگارت در می‌آورند.

 - با خیلی از بازیکنان استقلال و پرسپولیس در سال‌های گذشته که صحبت می‌کردم، همیشه می‌گفتند که هنگام ورود به زمین در روز داربی، پاهایشان می‌لرزید. شما هم آن‌طور بودی؟

 من در هر دو تیم بازیکن باتعصبی بودم. واقعا داربی ترس دارد. شاید همین ترس زیاد باعث شده تا اکثر داربی ها در سالهای گذشته داربی‌ها مساوی شود. اصلا ترس از باخت باعث می‌شود تا داربی مساوی شود.اما ما نمی‌ترسیدیم. در جدول دهم یا یازدهم هم که بودیم، باید داربی را می‌بردیم. اصلا همه هواداران استقلال و پرسپولیس فقط برد در داربی را می‌خواهند، قهرمانی زیاد برایشان مهم نیست. من خودم با همه آنان زندگی کرده‌ام. فقط باید داربی را ببری تا آخر فصل راحت زندگی کنی. قبل از این‌که شما هم بپرسی، می‌خواهم بگویم نه مسئله سیاسی است، نه حرف و حدیث است و نه توصیه، اینها همه دروغ است و برای توجیه بدبازی‌کردن. زمان ما بردن داربی، یعنی رسیدن به سقف آرزوهایت. ما آن‌قدر حساس و متعصب بودیم که می‌آمدند از ما تعهد می‌گرفتند که یک وقت خشن بازی نکنیم، تکل خشن نرویم و در کل محکم بازی نکنیم. الان واقعا از بازیکنان تعهد می‌گیرند؟

 - خب شاید نگیرند، چون آن‌قدر مساوی شده که داربی معنی ندارد. شما چند داربی را دیده‌ای؟

 من از سال 75 تا 81 در داربی‌ها بوده‌ام و جز به برد، به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کردم. همه ما فقط به بردن فکر می‌کردیم. در 13 داربی سرخ و آبی بودم، چهار گل به استقلال زدم و یک گل به پرسپولیس که به نظرم گلی که به پرسپولیس زدم، به اندازه چندین برابر چهار گلی به استقلال زدم، ارزش داشت.

 - شما یکی از رکوردداران داربی هستید. به نظر خودت چرا آن‌قدر مورد توجه شدی؟ فقط به خاطر یاغی‌بودن بود یا در مقابل علی پروین ایستادن؟

 بگذارید کم‌کم پیش برویم. به نظر، لطف خدا بود که من این گل‌ها را ،با سر، به استقلال بزنم. منکر زحماتِ هم‌بازیانم نمی‌شوم، اما اگر آن بالایی نبود، الان مهدی هاشمی‌نسب روبه‌روی شما نمی‌نشست. اصلا وقتی صفر ایرانپاک هفت گل زده، من کجا هستم؟ خدا بیامرزدش. اما می‌خواهم به شما بگویم تا زمانی که از تونل ورزشگاه آزادی بالا نیایی و هیاهوی تماشاگران را نشنوی، همه چیز خوب است، احساس می‌کنی تیمت داربی را با اختلاف می‌برد، اما همین که از تونل بالا می‌آیی، زانو، دست و عضله همه به حرکت می‌افتند.

آن هواداران، آن رقص پرچم‌ها، سوت‌هایی که کشیده می‌شود، دوربین‌های تلویزیونی و عکاس‌ها آدم را دیوانه می‌کند. آن وقت به خودت می‌گویی اگر ببازیم، چه می‌شود؟ تا آخر فصل باید کُری بشنویم، در مطبوعات و تلویزیون. واقعا من در کنار آدم‌های بزرگی بازی می‌کردم؛ نادر محمدخانی، بهروز رهبری‌فرد، افشین پیروانی و... اینها حقیقتا بازیکنانی بودند مثل صخره، که اجازه ورود توپ را نمی‌دادند. شما اصلا برو خط حمله را نگاه کن؛ ادموند بزیک و حتی نعیم سعداوی. در استقلال هم که ماشاءالله نام‌ها زیاد بودند؛ محمد نوازی، سیروس دین‌محمدی، فرزاد مجیدی، علیرضا اکبرپور و واقعا همه استقلالی‌ها در آن دوره برای خودشان بت‌هایی بودند.

 

- درباره یاغی‌گری شما تا به حال صحبت‌های زیادی شده و در این‌باره ماجراهای مختلفی نقل شده است. شما چرا مقابل علی پروین ایستادی؟ قبول داری که به خاطر ایستادن در مقابل علی پروین، به یاغی فوتبال ایران مشهور شدی؟

 (خنده تلخی بر لبانش شکل می‌گیرد) در فوتبال ایران هر کس از حقش دفاع کند، یاغی می‌شود، اما من مقابل کسی نایستادم .فقط به دنبال حقم بودم.

 - آخر چطور می‌شود در جام باشگاه‌های آسیا، پرسپولیس در دو بازی، به دو تساوی صفر بر صفر می‌رسد و در بازی آخر مرحله مقدماتی، تنها در صورتی به چهار تیم نهایی صعود می‌کند که بازی را ببرد، اما بازی تا دقیقه 75، صفر بر صفر بود و پرسپولیسِ علی پروین در آستانه حذف است. مهدی هاشمی‌نسب در دقیقه 70 گل پیروزی‌بخش و صعود پرسپولیس را به ثمر می‌رساند. بعد علی پروین، مهدی هاشمی‌نسب را نمی‌خواهد. این را باید هواداران پرسپولیس بهتر بدانند...

 رفتن من به استقلال، به هیچ بنی‌بشری ربط ندارد. من قراردادم به پایان رسید و به استقلال رفتم.

 - آخر این‌طوری که نمی‌شود...

 چرا این‌قدر گیر می‌دهی؟

 - رفتن شما از پرسپولیس به استقلال، معلوم است که عجیب و مهم است، اما همان‌طور که رفتن شاهرخ بیانی از استقلال به پرسپولیس همه را تکان داد و همین‌طور انتقال‌های نیکبخت واحدی و در حد واندازه پایین تری امیر موسوی‌نیا و حتی علی انصاریان، اما رفتن تو از پرسپولیس به استقلال، با همه این رفتن‌ها فرق داشت. مثل انتقال شاهرخ بیانی از استقلال به پرسپولیس بود.شاید هم کمی با جار و جنجال بیشتر

 آقا اصلا عشقم کشید بروم استقلال. این را فقط به شما می‌گویم؛ من بچه بودم، خواهرم استقلالی بود و من پرسپولیسی. در یکی از داربی‌ها با هم کری‌خوانی داشتیم. پرسپولیس به استقلال باخت و من از داغ دل، خواهرم را آن‌قدر کتک زدم که دندان‌هایش شکست. این را بازهم فقط به شما می‌گویم؛ من از پرسپولیس به استقلال رفتم تا همه اشک‌هایی را که برای بردن استقلال و شادکردن دل هواداران پرسپولیس ریخته بودم، جمع کنم و روز داربی مقابل پرسپولیس با گلی که به پرسپولیس زدم، اشک را در چشم تک تک هواداران پرسپولیس بگذارم. زمانی که من به استقلال گل می‌زدم، هواداران استقلال کوچک‌ترین توهینی به من نمی‌کردند، اما زمانی که به پرسپولیس گل زدم، پرسپولیسی‌ها برایم شعار رکیک ساختند. می‌گفتند مهدی هاشمی‌نسب (...)بی‌اصل و نصب. من با شرف زندگی کردم و با شرف پول گرفتم. زمانی که به استقلال آمدم، برای سه سال، 100 میلیون تومان پول گرفتم، اما در هر تیمی بودم، از ملی تا باشگاهی، هیچ وقت پاچه‌خواری نکردم، هیچ وقت به زور، دست به سینه نبودم، هیچ وقت بیخود و بی‌جهت برای رسیدن به منافع و بازی در تیم ملی تعظیم نکردم، فیلم بازی نکردم و سجاده آب نکشیدم.

 - در آن داربی به یک‌باره تو را به نوک حمله فرستادند، دلیلش چه بود؟

 منصورخان پورحیدری به من گفت که روی تو فشار زیاد است، بهتر است که بازیکن آزاد باشی و هر جا که دلت خواست، بازی کنی. ممکن است اگر مدافع باشی، روی تو شیطنت کنند. کار تاکتیکی جالبی بود، من یک خط عقب‌تر از سامره،در کنار بودم. پشت سر من سیروس دین‌محمدی و فرزاد مجیدی بازی می‌کردند. اگر احمد عابدزاده و علی کریمی در پرسپولیس نبودند، ما داربی را با اختلاف می‌بردیم. در 15 دقیقه اول، احمد دو موقعیت گل را از من گرفت، اما من همیشه مقابل عابدزاده تسلیم هستم.

 

- گل عجیبی به ثمر رساندی، فکر می‌کنی احمد عابدزاده با آن همه تجربه چرا آن‌طور گل خورد؟

 احمد عابدزاده در تمام طول عمر بازیگری‌اش، حتی در بازی‌ای که ما همراه با پرسپولیس، در کره جنوبی بودیم و هوا به شدت بارانی بود، سُر نخورد، اما آن روز سُر خورد؛ می‌دانید چرا؟ چون افشین ایستاد و وقتی توپ را ارسال کردند، احمد عابدزاده به سمت من آمد و به صدای بلند گفت: «منم!» به همین دلیل افشین ایستاد. احمد پایش سر خورد و من با سر به توپ ضربه زدم و توپ به گل تبدیل شد. از وقتی توپ به تور خورد و ورزشگاه منفجر شد، دیگر هیچی نفهمیدم.

در آن بازی آن‌قدر عصبی شده بودم که بین دو نیمه عضلات دوقلویم گرفته بود، حتی منصورخان می‌خواست مرا تعویض کند، اما یک حسی به من می‌گفت که باید در زمین بمانم. باید یک اتفاقی می‌افتاد که افتاد.

 - از غش‌کردنت بگو. اگر در بازی می‌ماندی، شاید استقلال پیروز می‌شد.

 ای کاش غش نمی‌کردم! ای کاش! با آن گل که جواب خیلی‌ها را دادم، در زمین می‌ماندم و نمی‌گذاشتم تا علی کریمی گل مساوی را به ثمر برساند. خیلی‌ از پرسپولیسی‌ها به من بد و بیراه گفتند، اما همه آنها را حلال می‌کنم. مهدی هاشمی‌نسب از پرسپولیس رفت، اما همه می‌دانند که در قلب آنها قرار دارم، اما همه آنها بدانند که من یک استقلالی دوآتشه هستم که با استقلال از فوتبال حرفه‌ای خداحافظی کردم. حتی در تیم‌هایی که مقابل استقلال ایستادم، هیچ وقت از هواداران استقلال فحش نخوردم و تا زمانی که به استقلال رفتم، همیشه مورد محبت هواداران استقلال بودم.

 - این که می‌خواستی بهروز رهبری‌فرد را به استقلال ببری حقیقت داشت؟

 نه، با بهروز خیلی رفیق بودم، اما بهروز هیچ وقت حاضر نشد استقلالی نشود، گرچه بازیکنانی مثل نیکبخت واحدی هم که استقلال را ترک کردند، چون در اوج بازی­شان بود، درست مثل وضعیت من برای پرسپولیسی‌ها شد.

 - بهترین گل زندگی‌ات را به چه تیمی زدی؟

 معلوم است! بهترین گل زندگی‌‌ام را به پرسپولیس زده‌ام؛ نه به خاطر این‌که تیم سابقم بود، بلکه حقم بود! باز هم اگر به آن روزها برگردم، به استقلال می‌روم و استقلالی می‌شوم تا خیلی‌ها را بسوزانم.

 - دل پُری داری آقای هاشمی‌نسب! رفتنت به استقلال یک طرف و گل‌زدنت به پرسپولیس انگار ماجرای دیگری دارد.

 (کمی فکر می‌کند و فریاد می‌زند) اصلا در گلویم عقده شده بود. می‌دانی چرا در آن بازی سعی کردم به پرسپولیس گل بزنم؟ این را اولین بار و اختصاصی به شما می‌گویم، برای آن‌که در بازار کرج، هواداران پرسپولیس مادرم را به بدترین وجه کتک زدند و همین مانده بود تا چاقویش بزنند و اگر مردم به دادش نمی‌رسیدند، شاید مادرم را از دست می‌دادم. همین‌طور برادرم را جلوی در خانه‌مان و در چند جای دیگر کرج کتک زدند. من برای پرسپولیسی‌ها چهار گل زده بودم و مزه آن گل‌ها هنوز زیر دندانشان است، اما من دندان‌هایشان را با آن گل مسواک زدم تا مزه‌اش از بین برود. هنوز هم ترکش‌های آن گل به من می‌خورد. همین چند وقت پیش جایی رفته بودم که یک راننده وانت نیسان من را شناخت و چون پرسپولیسی بود، بدترین الفاظ را نثارم کرد؛ دعوا کردیم و من کتکش زدم. همین چند روز پیش هم، نامه دادگاهش درِ خانه‌مان آمد. این منم که کم نمی‌‌آورم.

 - این‌که مادرت یا برادرت را کتک زده­اند، واقعا تاسف‌برانگیز است! اما این از ضعف­های فرهنگی فوتبال ما است که حرفه‌ای‌گری در آن به سختی اتفاق می‌افتد. شاید اگر این ویژگی‌های فرهنگی نبود و مردم آن‌قدر دلبسته فوتبال نبودند، روی این انتقال‌ها آن‌قدر حساسیت نبود.

 برای بازیکنان، روزهای خوب و بد زیاد وجود دارد، اما منِ مهدی هاشمی‌نسب اعلام می‌کنم که در فوتبال بیشتر از 10 بازیکن نیستند که در قلب مردم قرار دارند. من هیچ ادعایی ندارم که در قلب مردم هستم، چون بازیکن زیاد می‌آید و می‌رود. آویزان تیم ملی هم نبودم و درباره تیم ملی و دعوت‌شدن و نشدن آن، ناگفتنی­های زیادی دارم که فقط به خود شما می‌گویم، اما خوشحالم از این‌که وقتی برخورد مردم را می‌بینم، می‌فهمم در دوران بازی‌ام دل خیلی‌ها را شاد کرده‌ام. در ضمن به مردم حق می‌دهم که روی این انتقال‌ها حساس باشند، چون مردم ایران فوتبال را می‌پرستند و به من و امثال من دل می‌بندند، اما آنان باید بازیکنان و شرایطشان نیز را درک کنند.