پایگاه خبری فوتبالی- غفور جهانی میگوید عاشق ملوان و خانوادهاش بود و با وجود پیشنهاداتش از پرسپولیس و لیگ استرالیا انزلیچی باقی ماند.
به گزارش فوتبالی به نقل از ایسنا، مهاجم ملوان بندر انزلی آنقدر خوب بود که لقب "شیر گیلان" را به او دادند. او جزو معدود بازیکنان شهرستانی بود که توسط اوفارل به تیم ملی دعوت شد و در ادامه نیز تحت هدایت حشمت مهاجرانی در جام جهانی ۱۹۷۸ حضور پیدا کرد. پیشکسوت فوتبال مازندران جزو اولین بازیکنان باشگاه ملوان بندرانزلی بود و یک انزلیچی اصیل است. غفور جهانی اکنون ۷۰ سال سن دارد و صبحها به دفترش در انزلی و بعد از ظهرها با دوستان قدیمیاش به قهوه خانه میرود و وقت میگذراند. طی چند سال گذشته کمتر نامی از این پیشکسوت فوتبال شنیده میشد و همین مساله باعث شد به سراغ او برویم. فرصتی شد تا با او گفتوگو بپردازیم و از او درباره سالیان حضورش در ملوان و تیم ملی فوتبال پرسیدیم.
گفتوگو با غفور جهانی، مهاجم سالهای دور تیم ملی ایران را در ادامه میخوانید...
* فوتبال را از کجا و چگونه شروع کردید؟
- فوتبال را از سال ۱۳۴۰ و از سن ۱۲ سالگی شروع کردم. در یکی از محلههای انزلی به نام نویر فوتبال بازی میکردم. ادامه دادم و به تیم پرستو آمدم. تقریبا ۱۷ سالم بود که در تیم پرستو بودم و بعد از آن برای تیم منتخب دبیرستانهای گیلان انتخاب شدم. در مسابقات آموزشگاههای کشوری در مشهد بازی کردیم و در بازی فینال مازندران را شکست دادیم و قهرمان شدیم. بعد از آن در سال ۱۳۴۸ که تیم ملوان تشکیل شد با این بازیکنان به ملوان رفتیم و من هم از اینجا کارم را در ملوان شروع کردم.
* خانواده شما مخالف فوتبال بازی کردن شما بودند؟
- پدرم مخالف فوتبال باِزی کردنم بود اما بقیه اعضای خانواده مشکلی با این مساله نداشتند. پدرم میگفت باید درس بخوانی و نمیتوانستم به تمرین بروم. در آن زمان به جای دیوار پرچین بود. کیف را از روی پرچین به آن طرف میانداختم و به تمرین میرفتم. اوایل که تلویزیون و رادیو نبود، پدرم نمیدانست من فوتبال بازی میکنم. یک روز پدرم با خواهرم به ورزشگاه آمده بود. ما با تیم پاکستان بازی داشتیم. او به خواهرم گفت غفور در زمین دارد بازی میکند؟ یعنی او بازیکن فوتبال شده است؟ (باخنده) او نمیدانست من فوتبال بازی میکنم و بعد از این که مرا دید دیگر مانع من نشد.
* ملوان در آن دوران چه شرایطی داشت؟
- ما در سال ۱۳۵۰ به قهرمانی کشور رفتیم و از آنجا تیمهای جام تخت جمشید انتخاب شدند. ما در آن مسابقات جزو ۱۲ تیم جام تخت جمشید شدیم و شرایط خیلی خوبی داشتیم.
* لقب شیر گیلان چگونه به شما داده شد؟
- نمیدانم. شاید چهرهام به این صورت است (باخنده). منوچهر احمدی این لقب را روی من گذاشت. او یک پرسپولیسی دو آتشه بود و بعد از اینکه این لقب را به من دادند، هواداران مرا با این اسم صدا میکردند.
* از سیروس قایقران بگویید ...
- من با پدر او دوست بودم و بچه محل ما بود. ما در آنجا بازی میکردیم و او همیشه دور و بر تیم بود. کم کم شروع به بازی کرد و درخشید. زمانی که به جوانان ملوان آمد، من در تیم بزرگسالان بودم و خودم هم که سرمربی استقلال انزلی شدم، سیروس را یکی دو سال به تیمم آوردم و برای من بازی کرد. او استعداد خیلی خوبی داشت و رشدش را میدیدم. من همیشه به او انگیزه میدادم که کارش را ادامه دهد. به پدرش میگفتم که سیروس بازیکن خوبی میشود و در نهایت هم اسطوره ملوان شد. سیروس درخشان بود، استعداد داشت و لایق عناوینش بود.
* چگونه به تیم ملی رسیدید؟
یک روز به اوفارل گفتم من یک بازیکن شهرستانی هستم و در میان این همه غول فوتبال فقط ۲۲ سالم است و نمیتوانم سر بلند کنم. بگذارید به شهرم بروم، تمرین کنم و بازیکن بهتری شوم. بعد از آن به تیم ملی برگردم و اوفارل گفت میتوانی بروی یا بمانی و حقت را بگیری چون من حق را به حقدار میدهم. من تا سه مهاجم پایانی پیش رفتم. غلامحسین مظلومی و صفر ایرانپاک دیگر مهاجمان بودند و بین این بازیکنان اوفارل گفت غفور جهانی اولین انتخاب من است. من ماندم و صفر ایرانپاک خط خورد. بعد از آن هم حشمت مهاجرانی آمد و او هم به بازی من علاقه داشت.
* از حضورتان در جام جهانی و المپیک چه خاطراتی در ذهن دارید؟
- آرزوی ما در آن زمان این بود که بازیکنان مثل یوهان کرایوف، رابی رنسنبرینک و برادران کرکوف را ببینیم. وقتی فهمیدیم با این بازیکنان هم گروه شدیم، اشتیاق عجیبی داشتیم. روز بازی با هلند هم خوب بازی کردیم اما تیم آنها بسیار قوی بود و سه بر صفر به هلندیها باختیم. در جام جهانی عملکرد بدی نداشتیم و واقعا تیم خوبی بودیم. تیم ملی ایران بسیار باکیفیت و با تعصب بود.
تیم ما از سال ۱۳۵۳ که با اوفارل قهرمانی آسیا را به دست آورد، مدام در اردو بود و در المپیک مونترال با هم بودیم. بعد از تیم ما دیگر هیچ تیمی از ایران به المپیک نرفت. در گروهمان دو تیم بسیار خوب لهستان و کوبا حضور داشتند. ما در این گروه کوبا را شکست دادیم و سه بر دو از لهستان شکست خوردیم اما به مرحله بعد رفتیم. مقابل شوروی قرار گرفتیم. اولک بلوخین در شوروی حضور داشت و چهره معروف این تیم بود. ما مقابل شوروی با نتیجه دو بر یک شکست خوردیم و ششم المپیک شدیم.
* چرا زود از تیم ملی خداحافظی کردید؟
- تا زمان انقلاب در تیم ملی بودم. حسین آبشناسان، رییس فدراسیون وقت اعلام کرد بازیکنانی که ۲۷ سال سن دارند، حق ندارند برای تیم ملی بازی کنند. من در آن موقع ۲۷ سالم بود و مجبور شدم تیم ملی را ترک کنم و به شهرم برگشتم. شش ماه بعد قانون برگشت اما به دلیل اینکه ازدواج کردم و بچهمان به دنیا آمد، دیگر قید تیم ملی را زدم. وقتی مربی تیم ملی حسن حبیبی شد، به شمال آمدند و یک اردوی ۱۵ روزه در خزر ویلای انزلی برپا کردند. در این دوره به من گفتند که به تیم ملی برگرد و میخواستند به مسابقات امارات اعزام شوند. من به خاطر خانوادهام و اینکه بچهام به دنیا آمده بود دیگر به تیم ملی نرفتم. آنجا دیگر خداحافظی کردم.
در دو سه سال اول بعد از انقلاب در ملوان بازی کردم و حتی در سال اول مربی - بازیکن بودم. بعد از آن رفتیم و استقلال انزلی را تاسیس کردیم که برای همه تیمها شاخ و شانه میکشید. در سال ۶۶ دیگر فوتبال را کنار گذاشتم و به دنبال مربیگری رفتم.
* چرا در استقلال و پرسپولیس بازی نکردید؟
- عشق من ملوان بود. جوانیام را در راه ملوان گذاشتم اما ای کاش به استقلال یا پرسپولیس میرفتم. یادم است در بندرعباس بودیم و داشتیم به مسابقات ارتشهای جهان اعزام شویم که آقای عبده به من و قلیچ خانی گفت به پرسپولیس بیایید. من گفتم میخواهم فکر کنم که قلیچ خانی به من گفت فکر کردن ندارد چون در پرسپولیس به شما ۱۵۰ هزار تومان پول میدهند. من این مبلغ را قبول نکردم و در ملوان فقط دو هزار تومان گرفتم. آن موقع با آن مبلغ میتوانستید ۵ خانه در انزلی بخرید. پشیمانی فایدهای ندارد و اگر میخواستم به پیشنهاداتم جواب مثبت بدهم به استرالیا میرفتم.
* یعنی از لیگ استرالیا پیشنهاد داشتید؟
ما سر میز صبحانه نشسته بودیم که از باشگاه سیدنی استرالیا دنبال من آمدند و خیلی هم با من صحبت کردند. حتی در روزنامهها هم نوشتند که این تیم میخواهد سه میلیون تومان برای جذب من بپردازد. حشمت مهاجرانی به من گفت به این تیم بروم چون هیچ جا چنین درآمدی را نخواهم داشت اما من به خاطر خانوادهام از خیر این پیشنهاد گذشتم. دیگر گذشته است و کاری نمیشود کرد. اگر به این تیم میرفتم وضعم بهتر از اینها بود.
* این روزها چه کاری انجام میدهید؟
- صبحها به دفترم میآیم و صادرات و واردات داریم. زندگی را میگذرانیم. برخی اوقات هم بعد از ظهرها با دوستان در قهوهخانه مینشینیم و وقت میگذرانیم. بعد از آن هم به خانه میرویم.
* خانوادهتان فوتبالی هستند؟
- پسر و دخترم به شدت فوتبالی و طرفدار ملوان هستند. ملوان و تیم ملی را دوست دارند.
* این روزها ملوان در صدر جدول لیگ دسته یک قراردارد. این تیم را چطور میبینید؟
- ملوان در این دوره بسیار بهتر از دورههای قبل است و از سه چهار سال گذشته شرایط بهتری دارد. چند بازیکن خوب هم قرار است به تیم بیایند. من به آنها گفتم به جای اینکه چند سال در لیگ دسته یک بمانید، یک سال هزینه خوب کنید تا بتوانید به لیگ برتر صعود کنید. امسال تیم ملوان خوب است و شایسته حضور در لیگ برتر هستند. آرزوی مردم انزلی این است که ملوان را در لیگ برتر ببینند. به جز انزلی و آبادان مردم هیچ شهری به این صورت عاشق تیمشان نیستند. تماشاگران این دو تیم در حد عالی هستند.
* در سال ۱۴۰۰ چه خاطره خوشی در ذهنتان باقی مانده است؟
- یک دوست در اصفهان به نام علی شجاعی دارم که سرپرست ذوبآهن بود. من و او در جام جهانی ۱۹۷۸ و قبل از آن با هم دوست بودیم. بهترین خاطره من این خواهد بود که یا من به دیدار او خواهم رفت یا او به انزلی میآید. به احتمال زیاد امسال به دیدن او بروم.
* چرا اسم غفور جهانی کمتر شنیده میشود؟
- من پیر و بازنشسته شدهام. کسی به دنبال ما نمیآید. من فوتبال را ادامه ندادم و همین باعث شد جوانان امروز مرا نشناسند. البته قدیمیها هنوز با من در ارتباط هستند و همیشه تماس میگیرند و با آنها خوش و بش دارم. من از این شرایط ناراحت نیستم و خوشحالم که درگیر زندگی خودم هستم.
* و صحبت پایانی...
- سال جدید را به همه مردم ایران تبریک میگویم و امیدوارم سال خوبی را در کنار خانوادهشان بگذرانند.
7655