پایگاه خبری فوتبالی - بازیکن زوریای اوکراین و تیم ملی فوتبال ایران به تشریح وضعیت خود در روزهای جنگ در این کشور پرداخت.
به گزارش فوتبالی، جنگ ناگهانی روسیه و اوکراین سوژه اصلی رسانههای دنیا شده است. این موضوع برای فوتبالدوستان ایرانی نیز اهمیت پیدا کرده زیرا شهاب زاهدی بازیکن تیم ملی که در اردوی گذشته توسط اسکوچیچ به تیم ملی دعوت شد، در اوکراین زندگی میکند.
زاهدی در روزهای پر سر و صدای جنگ، دور از آتش در شهری دیگری زندگی میکرد اما در آخرین روزهای هفته گذشته از اوکراین خارج شد و به مجارستان رفت.
خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس، گفتوگویی را با زاهدی پیرامون اتفاقات رخ داده در کشور اوکراین انجام داده که متن آن را در زیر میخوانید:
ابتدای کمی از اتفاقاتی که در اوکراین افتاد توضیح بده.
دقیقا یادم نمیآید چه تاریخی بود. یک روز جمعه بود که بازی داشتیم. قرار بود پنجشنبه در کمپ تیم تمرین کنیم و سپس با پرواز راهی شهری شویم که بازی داریم. باید صبح زود از خواب بیدار می شدم تا ساعت 8 به سمت کمپ بروم. زمانی که بیدار شدم متوجه شدم در گروهی که اعضای تیم حضور دارند، همه در حال صحبت هستند و تدارکات تیم نوشته بود که من اینجا هستم تا پاسپورتها را به شما تحویل بدهم. من تصورم این بود که منظور او این بود که پاسپورتها را با خود بیاورید.
باور نمیکنید ساعت 7 صبح کلی پیام داشتم. همان موقع یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت اینجا جنگ شده است. اصلا در جریان جنگ نبودم. اخبار را چک کردم و متوجه شدم شهرهای اصلی اوکراین مورد هدف قرار گرفته است. بلافاصله رفتم و پاسپورتم را گرفتم؛ هر چند در شهری که حضور داشتم شرایط آرام بود ولی بعد از چند روز تصمیم گرفتم از اوکراین خارج شوم.
راحت خارج شدی؟
چون در جنوب شرقی اوکراین بودم، نزدیک ترین مرز به من روستوف روسیه و سه ساعت فاصله بود. البته تمام مرزها شلوغ بود و بهترین مسیر برای من مرز مجارستان بود. مرز مولداوی هم خوب بود ولی چون در آنجا یک درگیری به وجود آمد، سعی کردم از مجارستان خارج شوم. چون تنها بودم، با قطار باید میرفتم و با قطار از مرز خارج شدم. تقریبا 20 ساعت با شهر مرزی فاصله داشتم و بعد از آن هم 4-5 ساعت با تاکسی به مرز رسیدم. زمانی که به مرز رسیدم، 50 نفر جلوی من بودند. زیاد طول نکشید که خارج شوم.
فضای قطار چطور بود؟ چه کسانی در آن بودند؟
به جر خارجیهایی که مثل من مرد بودند، همه زن و بچه بودند که میخواستند از کشور بیرون بروند.
مردم در آنجا تب ماندن برای کمک و یا مقاومت نداشتند؟
چرا خیلی ها در شهر مانده بودند. خیلی از مردها آمده بودند که زن و بچه خود را از مرز خارج کنند و به کشور برگردند.
در آن شرایط خانواده تو چه شرایطی داشتند؟
واقعا همه نگران بودند. وقتی خانواده بیرون از ماجراست، استرس خیلی زیادی دارد. مادرم خیلی نگران بود ولی مرتب به او پیام میدادم که بیشتر از این اذیت نشود.
حتما مادرت خیلی اذیت شده بود.
بله. من چون به تلفن و شارژ آن نیاز داشتم، در مسیر خیلی نمیتوانستم صحبت کنم و ترجیحا پیام میدادم. مرتب برای او عکس میفرستادم ولی در مسیر که یکی دو روز جنگ بود، با پیام با او در تماس بودم. وقتی به مجارستان رسیدم با او تماس تصویری گرفتم. طبق عادت هر شب با خانواده صحبت میکردم. تا رسیدن به مجارستان اصلا نتوانستم با مادرم و خانواده صحبت کنم. وقتی با او حرف زدم، فهمیدیم 2-3 شب اصلا نخوابیدهاند. وقتی متوجه شدم حس خیلی بدی از این قضیه گرفتم. واقعا خانوادهام شرایط سختی داشتند.
الان در مجارستان مشغول چه کاری هستی؟
الان با یک تیم لیگ برتری تمرین میکنم که آمادگیام را حفظ کنم. باشگاه زوریا هم این اجازه را داده که به آنها تمرین کنم. فیفا اعلام کرده برای بازیکنان لیگ اوکراین یک پنجره اضطراری باز میکند که از تیمهایشان جدا شوند. الان هم پیشنهاداتی دارم ولی منتظرم وضعیتم مشخص شود.
از باشگاه مسئول یا فردی پیگیر شما است؟
در گروهی که داریم همه حضور دارند و مرتب حرف می زنیم. از حال هم مطلع هستیم. البته بقیه خارجیها هم از اوکراین خارج شدهاند.
ما در ایران تصاویر و فیلمهای عجیبی از جنگ دیدیم. شما آنجا چنین صحنههایی دیدی؟
من چیزی ندیدم. در شهرم اتفاقی رخ نداد. روزی که از شهر خارج شدم، به فرودگاه حمله کرده بودند. در مسیر که خارج میشدم، قطار از بیایان رد میشد و هیچ اثری از درگیری ندیدم. وقتی با ماشین خارج میشدم، میدیدم در مسیر سنگر و تجهیزات نظامی وجود داشت اما اصلا درگیری ندیدم.
یک اتفاق مهم را در زندگیات تجربه کردی؟
(میخندد) من همه اتفاقات مهم را از سر گذراندم و این یکی هم عجیب بود.
وزارت امور خارجه کشورمان و سفارت ما در اوکراین پیگیر شما بودند؟
یکی از دوستان در آنجا حضور داشت که من روز اول به او پیام دادم. تماس گرفتند و دیدم خیلی شرایط پیچیده بود. آن روزهای اول کنترل از دست تمام سفارتها خارج شده بود. دوست من برزیلی بود و آنها به من میگفتند دولت اصلا نمیدانست ما کجا هستیم. فقط به ما گفتند که در جای امنی باشیم. حقیقتا خیلی ایرانی در اوکراین زندگی میکنند و سفارت قطعا درگیری های زیادی در این زمینه داشت.
آن شرایط باعث نشد به کشور خود ما و امنیتی که حاکم است فکر کنی؟
چرا. به نظر من این نکته خیلی مهمی است. وقتی در قطار میخواستم از اوکراین خارج شوم، میدیدم همه زندگی یک فرد در یک چمدان است. تصور کنید یک نفر سختی بکشد، بزرگ شود و تلاش کند اما مجبور شود با یک چمدان برود. به هر حال آنجا جایی است که به دنیا آمدهای و باید از صفر که هیچ از منفی 100 دوباره کار را شروع کنی. این خیلی سخت است.
یکی از مربیان پینگ پنگ هم در اوکراین دچار مشکل شده بود و حتی 4 روز بدون آب و غذا بودند.
در کیف درگیری خیلی زیاد بود و شاید این عزیزان آنجا حضور داشتند. من در مسیری که میرفتم، مردم بومی به مسافران آب و غذا میدادند و هوای آنها را داشتند.
خودت در این مدت فکر کردی اوکراین چه میشود؟ مثلا دارایی مردم، شهرها و ... چه میشود؟
من زیاد فکر نکردم ولی خیلی سخت است در سال 2021 یک کشور جا به جا شود. فکر کنید کشورگشایی شود و این مساله کمی غیر منطقی است.
این جنگ حداقل ثابت کرد سیاست در همه چیز از جمله ورزش، اجتماع و ... تاثیر دارد.
صد در صد. جنگ دو سر سوخت است. من فکر نمیکنم مردم روسیه هم چندان از این اتفاق راضی باشند اما چون زیر پرچم آن کشور هستند، باید از کشورشان حمایت کنند.
وضعیت خودت کی مشخص میشود؟
من شرایط خوبی دارم. آمادگی خودم را حفظ کردم و فقط منتظر هستم تا بدانم وضعیت به چه شکل پیش میرود.
صحبت خاص نداری؟
از شما ممنون هستم که پیگیر بودید. امیدوارم همه در صحت و سلامت زندگی کنند و برای مردم کشورم آرزوی سلامتی میکنم.
1470