دور دنیا با مسعود شجاعی در 60 دقیقه

دور دنیا با مسعود شجاعی در 60 دقیقه

پایگاه خبری فوتبالی- کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال ایران پس از مدت‌ها سکوت، گفتگوی مفصلی را راجع به دوران حرفه‌ای فوتبالش و البته زندگی شخصی خود انجام داده است.

به گزارش فوتبالی، در چهارمین قسمت از برنامه «رخ به رخ» که جمعه‌شب‌ها از شبکه دوم سیما پخش می‌شود، مسعود شجاعی کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال ایران و بازیکن این روزهای نساجی مازندران میهمان برنامه بود و شجاعی در چند بخش در مقابل امیرعلی دانایی که مسئولیت اجرای این برنامه را برعهده داشت، صحبت‌های جالبی را انجام داد.

کاپیتان سابق تیم ملی در این گفتگو داستان زندگی‌اش روزهای کودکی را آغاز کرده و سپس درباره ورودش به فوتبال حرفه‌ای و روزهای تلخ و شیرین که در فوتبال گذرانده و رویاهایی که داشته، صحبت کرده است.

مشروح صحبت‌های مسعود شجاعی در برنامه رخ به رخ را در ادامه می‌خوانید:

دانایی: در 10-15 سال اخیر باب شد که فوتبالیست‌ها آرایشگر شخصی دارند، به خصوص در بازی‌های مهم آرایشگرها می‌رفتند در هتل قبل بازی موهای بچه‌ها رو درست می‌کردند، تو هم آرایشگر شخصی داشتی؟

* شجاعی: از زمانی که به ایران برگشتم، قبل‌تر بچه‌تر بودم و به این مسائل فکر نمی‌کردم و مدل موی عجق وجقی داشتم که همان را هم خودم درست می‌کردم، موهای صاف و بلندی داشتم که بعد از بازی فر می‌شد؛ البته بد هم نیست که آدم مرتب باشد، چرا که وقتی چهره‌ام را در آیینه مرتب می‌بینم، حس خوبی به آدم دست می‌دهد و انرژی می‌گیرم. بچه‌های تیم این کار را می‌کردند و طبیعتا در کنار بچه‌ها که آرایشگر داشتند، من هم توسط آرایشگر آن‌ها موهایم را کوتاه می‌کردم اما این‌که حتما قبل از بازی این اتفاق بیفتد، این‌چنین نبود.

دانایی: از مد پیروی میکنی، الگوی خاصی داری؟

* شجاعی: نه، ولی همیشه استایل خاصی تو ذهنم دارم که همیشه سعی می‌کنم آن را دنبال کنم، بیشتر چیزهایی که به من می‌آید را می‌پوشم. همین هستم دیگر (باخنده).

دانایی: اولین بازی رسمی لباسی که پوشیدی به یاد داری؟

* شجاعی: بله.

دانایی: از بین تیم‌های ملی خارجی طرفدار کدام هستی؟

* شجاعی: وقتی که سنم کمتر بود طرفدار برزیل بودم اما الان اسپانیا.

دانایی: از روی لباس پوشیدن آدم‌ها را قضاوت می‌کنی؟ 

* شجاعی: اصلا قضاوت نمی‌کنم اما تا حدودی می‌توانم حدس بزنم. 

دانایی: آیا روی تیپ و مدل لباس پوشیدن اطرافیانت تاثیر می‌گذاری و به آن‌ها ایده می‌دهی؟

* شجاعی: خیر اصلا، اگر از من بپرسند بهشون میگم اما چون کاملا خیلی شخصی هست، من دخالتی نمی‌کنم.

دانایی: مسعود جان متولد شیرازی؟

* شجاعی: بله.

دانایی: از تولد در شیراز و پیچ و خم‌ها و مهاجرت‌هایی که به شهرهای مختلف داخل کشور داشتی تا بازی در اروپا، اسپانیا، قطر و یونان؛ چه چیزهایی باعث شد تا مسعود شجاعی

امروز ساخته شود؟

* شجاعی: فکر می‌کنم اگر مهم‌ترین علت را بخواهم بگویم، سختی‌هایی است که کشیدم؛ این مسئله را همیشه به کسانی که می‌پرسند، به ویژه پدر و مادرانی که به ما لطف دارند و از ما خواستار این هستند تا به نوجوان‌هایشان توصیه کنیم، می‌گویم که باید سختی بکشند. البته من به اعتقاد دارم که نسل عوض شده و شاید درک آن سخت باشد اما معتقدم اگر در هر کاری سختی نکشید، نمی‌توانید موفق باشید و سختی هم تعریفش مفصل است.

به غیر از سختی‌های تمرین که طبیعی است، در همه جهان فوتبالیست‌ها از قشر پایین و شرایط سخت هستند؛ نمونه بارز آقای رونالدو. او در شرایط سخت به لحاظ خانوادگی و اقتصادی زندگی می‌کرد اما الان آقای فوتبال دنیاست. من فکر می‌کنم شلاق‌خوردن بیشتر مربوط به زمین و تمرینات است اما باید سختی کشید، وقتی نسل جدید با ماشین شخصی به تمرین می‌روند و آبمیوه آماده و انواع مکمل‌ها در اختیارشان است، سختی نمی‌کشند و در رشته خودم می‌توانم بگویم که اینجور آدم‌هایی فوتبالیست نمی‌شوند!

در کوچه بازی کردن خودش یک تمرین بود؛ یادم می‌آید وقتی 10-11 ساله بودم، همیشه در کوچه مشغول بازی بودم، آنقدر عاشق فوتبال بودم که برایم مهم نبود کجا باشد. همه‌ی ما سختی‌هایی کشیدیم، من یادم است فوتبال رسمی‌ام را از آبادان در گرمای 50 درجه در سن 11 سالگی آغاز کردم. آب شرب نداشتیم و آبی هم که بود، بسیار داغ بود و گرما به حدی زیاد بود که کف کفش را سوراخ می‌کرد و من 3-4 جوراب باهم می‌پوشیدم تا فقط پایم زخم نشود.

دانایی: از آبادان آمدی به سایپا؟

* شجاعی: من در شیراز به دنیا آمد، تا کلاس اول ابتدایی را در شیراز گذراندم و بعد به خاطر شغل پدر به آبادان رفتیم؛ آن‌جا بود که فهمیدم می‌توانم فوتبالیست شوم، تمریناتم را با تیم بهداری بهداشت صنعت نفت شروع کردم و چند سالی را تا سوم راهنمایی در آن تیم بازی کردم و در کنار فوتبال، درسم را خواندم. دوباره به خاطر شغل پدرم، مهاجرت کردیم و یکسالی به کرج آمدیم، دوران سختی بود اما بعد از آن اتفاقات خوبی افتاد. برای همین است که می‌گویم اگر سختی زیادی تحمل کنی، آگاهانه راه درست را بروی امکان ندارد که به بن‌بست بخوری.

دانایی: در لیگ بزرگی مثل اسپانیا، 100 بازی برای اوساسونا انجام دادی و 8 گل هم زدی، حست در بازی‌های ملی و باشگاهی چه تفاوتی داشته است؟

* شجاعی: این شعار آقای کی‌روش است که می‌گویند ما همیشه پیراهنی را که می‌پوشیم باید تلاش کنیم تا در جایگاه بهتری آن قرار بدهیم؛ ما صاحب این پیراهن نیستیم. این حرف همان حسی است که من داشتم، آدم برای چیزی که به سختی به دست می‌آورد، سعی می‌کند تا راحت آن را از دست ندهد و بهترین باشد. پیراهن تیم ملی حس و حال دیگری دارد، چون برای مملکتی که در آن رشد کردی و بزرگ شدی، می‌خواهی افتخارآفرینی کنی و پیروزی به دست آوری. با همه‌ی وجود در هر تیمی هم که باشی، هوادار هوادار محدودی داری اما وقت شما زیر پرچم کشورت بازی می‌کنی، ایرانی به جمعیت 80 میلیون را خوشحال می‌کنی و این بهترین حس دنیاست.

دانایی: خیلی اتفاق خاصی بود، تو بازیکن استقلال و پرسپولیس نبودی اما کاپیتان تیم ملی شدی و جزو بازیکنان‌های محبوب و مورد علاقه آقای کی‌روش بودی؛ البته چیزهایی هم می‌گفتند که آقای کی‌روش بازیکنان را به تیم‌های خارجی می‌برد که البته من نمی‌توانم بپذیرم.

* شجاعی: من فکر می‌کنم بیهوده است که بخواهم در مورد حرف‌هایی که پیش ایشان بوده، صحبت کنم، چون همیشه آدم‌هایی که کارشان را درست انجام می‌دهند، پشت سرشان حرف است. من نمی‌گویم که ایشان هیچ ایرادی نداشتند ما همه اشتباه می‌کنیم، تنها جمله‌ای که به ذهنم می‌آید، من 8 سال سر کلاس ایشان بودم و چیزهای زیادی از ایشان یاد گرفتم؛ واقعا مدیر و آدم فوق‌العاده باهوش و مربی خوبی بودند که به نظر من حیف شد با آن شرایط از ایران رفتند.

دانایی: این هنر است که 8 سال ارتباط خودت را حفظ کردی و کاپیتان تیم کی‌روش شدی، با او به دو جام جهانی رفتی و در بین بازیکنان ایرانی رکورددار حضور در جام جهانی هستی؛ امید نداری که دوباره به تیم ملی دعوت شوی؟

* شجاعی: صدرصد همه تلاش خودم را می‌کنم؛ سعی می‌کنم تا روزی‌که بتوانم مفید باشم، بازی کنم و امسال حس می‌کنم سال فوق‌العاده‌ای را پشت سر خواهم گذاشت.

دانایی: این همه عکس و خبر در جاهای مختلف درباره تو منتشر شده است، اولین‌بار که در روزنامه یا مجله تصویر خودت را دیدی، چه حسی داشتی؟

* شجاعی: مربوط به خیلی سال گذشته است؛ خودم رفتم روزنامه را خریدم و دیدم؛ اولین‌بار 14-15 سال سن داشتم و مسابقات مهارت‌های فردی بود که در آن مسابقات چهارم شدم و آن سفر و مسابقات برای من هیجان‌انگیز بود، چرا که برای اولین‌بار سوار هواپیما شدم، اولین‌بار همبرگر می‌خوردم و برای اولین‌بار به تهران می‌آمدم. بعد از پایان مسابقات، روی یک روزنامه عکس خودم را دیدم و زده بودند که در مسابقات مقام چهارم را کسب کرده‌اند.

اما در سال اول که برای صنعت نفت بازی می‌کردم، اولین‌بازی بعد از نیم‌فصل دوم که آقای قاسم‌پور سرمربی شدند -آن زمان خیلی به من بازی نمی‌رسید و خیلی نگران بودم و استرس داشتم و بازیکن جدید در تیم بودم- در اولین بازی در مقابل فجرسپاسی به من اجازه بازی دادند و دومین بازی مقابل ملوان در آبادان بود؛ 30 دقیقه ابتدایی بازی صدای تماشاگران را می‌شنیدم که از کادرفنی می‌خواستند من را تعویض کنند، در دقیقه 30 توپ به من رسید و با پای‌چپ گل زدم و آن بازی را 1-0 بردیم.

انگار در رویا بودم و برای من باورکردنی نبود، این‌که دومین بازی در لیگ بزرگسالان بتوانم گل بزنم و بعد از آن، دنیا برایم رنگی بود.

از آقای قاسم‌پور خاطره‌ای بگویم، تولدشان بود و برایشان پیام دادم و تبریک تولد گفتم و نوشتم که من خیلی چیزها از شما یاد گرفتم و بخش مهمی از فوتبال خودم را مدیون شما هستم؛ به پیام من پاسخ دادند، نگفته‌ای که چه یاد گرفتی و خودت را هم معرفی نکردی که چند روز بعد از طریق یکی از دوستان به دیدن ایشان رفتم.

دانایی: این حس قدرشناسی به شکل عجیبی است، در تو زنده شده یا از گذشته بوده است؟

* شجاعی: دوست ندارم صحبت‌هایم شعاری شود اما همیشه در زندگی‌ام قدردان آدم‌ها هستم؛ اول از همه قدردان خدا هستم که نمی‌دانم باید بگویم یا نه اما هر وقت از خانه بیرون می‌آیم یا بیدار می‌شوم از خدا برای یک روز خوب دیگر که سرحال هستم و اطرافیان من حال‌شان خوب است تشکر می‌کنم. همیشه از خدا می‌خواهم که کمک کند آدم خوبی باشم و این تنها چیزی است که همیشه از او می‌خواهم.

دانایی: با اولین دستمزدت از فوتبال چه خریدی؟

* شجاعی: خیلی کم بود، 15 هزار تومان بود که آن را هم به مادرم دادم؛ اولین پولی که به صورت ماهیانه می‌گرفتم، 50 هزار تومان بود که همیشه اول بعد از گرفتن پول، می‌رفتم و پیتزا می‌خوردم و بعد از آن حس پدر خانه را داشتم و می‌رفتم میوه و شیرینی می‌خریدم. بقیه پول را هم به مادرم می‌دادم و حس لذت‌بخشی بود.

دانایی: بازی مقابل کدام بازیکنان بزرگ دنیا برای تو جذاب بوده است؟

* شجاعی: رونالدو، مسی و ژاوی.

دانایی: آیا لباس‌هایشان را هم گرفتی؟

* شجاعی: نه علاقه‌ای به این کار ندارم و هیچ‌وقت هم لباس‌شان را نگرفتم.

دانایی: رونالدو یا مسی؟ 

* شجاعی: از بازی‌شان لذت می‌برم، آقای رونالدو برای‌شان خیلی احترام قائلم چرا که برای چیزی که دارند خیلی زحمت کشیده و می‌کشند؛ آقای مسی ولی استعدادش خدادادی است. هر دوی آن‌ها را دوست دارم، آقای رونالدو در منچستر که بوددن بیشتر دوست‌شان داشتم چون دقیقا همان سبکی بود که بازی‌شان را دوست دارم و دریبل‌هایی که می‌زدند، ریشه بازی من در فوتبال خیابانی بود.

دانایی: کاپیتانی تیم ملی در جام جهانی چه حسی برایت داشته است؟

* شجاعی: غرور.

دانایی: مثلا نیمار کاپیتانی تیم ملی برزیل را برعهده داشت اما فشارهایی که روی او بود که نتوانست تحمل کند و انصراف داد. 

* شجاعی: کاپیتانی صرفا بستن بازوند در زمین نیست، مسئولیت‌هایی که در بیرون از زمین داری بسیار سنگین‌تر است؛ شاید ایشان برای همین مسائل هم کاپیتانی را قبول نکرده است. شاید سخت باشد ولی من دوست دارم چون کمک کردن را دوست دارم، کمک کردن فقط مالی نیست و می‌تواند کمک فکری هم باشد. کاپیتانی هدف من بود و برای من حس غرور بود که کاپیتان 80 میلیون جمعیت هستم.

آقای کی‌روش همیشه مثال می‌زدند و تشبیه می‌کردند که مسی شبیه یک مار آرام است اما به یک‌باره نیش می‌زند، من همیشه می‌گفتم در بازی‌های اخیر و بازی در مقابل اسپانیا و پرتغال، فشار خیلی زیاد است و طبیعی هم بوده، اما باید قبول کنیم که ما کمتر صاحب توپ هستیم و بدون توپ خیلی باید بدویم.

* مسعود شجاعی در آیتمی از برنامه، استندآپ دراما درباره معضل اجتماعی کودکان کار داشت و دقایقی درباره این مسئله صحبت کرد.

بعد از این استندآپ دراما، گفتگوی مسعود شجاعی و امیرعلی دانایی ادامه پیدا کرد.

دانایی: در دوران کودکی تا به حال پیش‌آمده که خرابکاری کنی و فرار کنی؟

* شجاعی: شیطنت کودکی، بله چون علاقه زیادی به فوتبال داشتم؛ در دوران کودکی از دوستانم مظلوم‌تر بودم اما وقتی بزرگ‌تر شدم سعی می‌کنم اشتباهات خودم را گردن بگیرم.

دانایی: اهل سوتی دادن هستی؟ 

* شجاعی: متداول نه اما برای من پیش آمده است.

دانایی: قهرمان دوران کودکی تو کیست؟

* شجاعی: ببتو؛ عاشق ببتو بودم و همیشه بازی‌های او را دنبال می‌کردم و همیشه برای من جذاب بود که با او فیزیکی که دارد همیشه خوب است. من در آن سن و سال که ایشان را داشتم دوست داشتم، به لحاظ فیزیکی شبیه‌شان بودم، یعنی همه به من می‌گفتند که چقدر ریز هستی و چقدر لاغر هستی (باخنده)، همان‌جا هم عاشق شماره 7 شدم.

دانایی: با علی دایی هم کار کردی؟

* شجاعی: بله افتخار داشتم با ایشان کار کنم، البته نیازی نیست که من بگویم ولی اسطوره فوتبال ایران بسیار انسان بزرگی است و من فکر می‌کنم خیلی به حقشان در فوتبال نرسیدند، منظورم در دوران مربیگری است. 

دانایی: زمانی که مربی شدند، زمان درستی بود؟

* شجاعی: اگر شدند حتما صلاح دونستند که می‌توانند این کار را انجام بدهند، اما در مجموع من واقعا از دورانی که با ایشان کار کردم لذت بردم و افتخار داشتم کنار ایشان در جام جهانی بازی کنم؛ آقای دایی مربی من هم بودند و خیلی به من اعتماد و لطف داشتند.

دانایی: چه چیزی به تو استرس می‌دهد؟

* شجاعی: هیاهوی زیاد و شلوغ کاری‌های الکی به من خیلی استرس می‌دهد، دوست دارم محیطی که در آن هستم همیشه در آرامش باشد.

دانایی: عجیب است، کسی که در جوهای عجیب استادیوم‌های اروپایی و جام جهانی و استادیوم 100 هزار نفری بازی کرده، هیاهو به او استرس می‌دهد! چطور این استرس را در زمین فوتبال کنترل می‌کنی؟

* شجاعی: در همه اوقات تنهایی و خلوت خودم، روی خودم کار می‌کنم تا آن بازه زمانی کوتاه در زمین فوتبال برایم خیلی سخت نباشد.

دانایی: پس از خلوت با خودت انرژی می‌گیری؟

* شجاعی: بله دقیقا، سعی می‌کنم خودم باشم و تمرکز می‌کنم؛ زیاد به سر و صدا توجه نمی‌کنم، درست نیست بگویم اما برای همین هم است که با تشویق‌ها هیجان‌زده و خوشحال نمی‌شوم و خیلی وقت‌ها شده که من را در زمین مسابقه هو کردند و از این اتفاق هم ناراحت نشدم.

دانایی: هو کردن‌ها انرژی‌ات را نمی‌گیرد؟ باعث نمی‌شود که بهتر بازی کنی تا جواب‌شان را بدهی؟

* شجاعی: خیر، سعی می‌کنم کاری که فکر می‌کنم درست است را انجام بدهم، اتفاقا اگر بخواهی کار عجیبی را انجام بدهی که جبران کنی، بدتر می‌شود؛ بعدترها سعی کردم بیشتر تمرکز کنم.

دانایی: فکر می‌کنی چقدر به هدفی که در زندگی‌ات داشتی، رسیده‌ای؟

* شجاعی: فکر می‌کنم به چیزی که می‌خواستم رسیدم، همین که از خودت راضی باشی کافی است، چون فکر می‌کنی کار را درست انجام داده‌ای. 

دانایی: کارتون مورد علاقه‌ات چیست؟

* شجاعی: پسر شجاع، دکتر ارنست و بچه‌های آلپ.

دانایی: سریال‌های ایرانی که آن دوران دنبال می‌کردی؟

* شجاعی: آینه، آرایشگاه زیبا، قصه‌های مجید و اوشین؛ خانه سبز را هم برای دیالوگ‌ها و مدل بازی‌ها خیلی دوست داشتم.

دانایی: خیلی آدم سینمایی هستی؛ هم تئاتر خیلی می‌بینی و هم این‌که فیلم زیاد تماشا می‌کنی.

* شجاعی: بله دوست دارم، تئاترهای خوب را می‌بینم، کتاب می‌خوانم و فیلم‌های خوب را هم می‌بینم.

دانایی: دوست داری بازیگری را تجربه کنی؟

* شجاعی: من میمیک (حال صورت) خیلی خنثی است، نه خوشحالیم معلوم می‌شود و نه ناراحتی‌ام. برای همین فکر می‌کنم به درد این کار نمی‌خورم.

دانایی: تیم مورد علاقه‌ات را بچین.

* شجاعی: خیلی سخت است. دروازه‌بان ناصر حجازی. دفاع وسط پرویز قلیچ‌خانی، من فوتبال‌شان را ندیدم ولی می‌گویند مثل‌شان نبوده است و آقا جواد زرینچه که البته پست‌شان دفاع راست هستند. سیستم تیم را 2-4-4 بچینیم. سمت راست خط دفاعی را آقای مهدوی‌کیا که پاس گل قرن را دادند و سمت چپ مجتبی محرمی. انتخاب هافبک وسط خیلی سخت است چون بزرگان خیلی زیادی مثل آقای مهدی فنونی‌زاده، حمید استیلی و ... را داریم اما کریم باقری، سیروس قایقران، مجید نامجومطلق و امیر قلعه‌نویی.
خط حمله هم که قطعا یکی از آن‌ها علی دایی و دیگری هم آقای روشن را با آقای دایی بگذاریم. بازی آقای کریم باوی و خداداد عزیزی را یادم می‌آید ولی می‌گویند ابراهیم قاسم‌پور هم خیلی خوب بوده است. برای چینش تیم مورد علاقه باید نسل به نسل چینش کرد این‌چنین راحت‌تر است.

دانایی: حالا چه کسی مربی این تیم باشد؟

* شجاعی: آقای حشمت مهاجرانی و آقای کارلوس کی‌روش؛ البته اگر ایرانی بخواهیم انتخاب کنیم آقای پورحیدری. آقای مهاجرانی را برای این گفتم که دوران طلایی را ساختند و نسلی را عوض کردند. خاطره‌ای از آقای مهاجرانی است، می‌گویند در یک بازی آقای کرمانی‌مقدم دو بار به یک بازیکن لایی زده، او را تعویض کرده است. بازی 4-0 به سود ایران بوده و آقای مهاجرانی بعد از بازی به او توضیح داده که آن بازیکن هم خانواده دارد و به ویژه که آن‌ها از ما هم ضعیف‌تر هستند.

دانایی: برویم سوال آخر؛ اگر قرار باشد روزی برای تو بازی خداحافظی برگزار شود، دوست داری مقابل کدام تیم باشد؟

* شجاعی: چون به آن فکر نکردم خیلی سخت است و واقعا نمی‌دانم اما اگر بخواهم اسم بیاورم نمی‌دانم باشگاهی است یا تیم ملی؛ اما برای من جذاب است که مقابل باشگاهی مثل اوساسونا بازی کنم، جایی که در آنجا پیشرفت کردم و درخشیدم.

7474