بازنشر یک گفت و گوی جذاب با زنده‌یاد حمیدرضا صدر: فوتبالی‌ها یک نوع مالیخولیای گیج‌کننده لذت‌بخش دارند!

بازنشر یک گفت و گوی جذاب با زنده‌یاد حمیدرضا صدر: فوتبالی‌ها یک نوع مالیخولیای گیج‌کننده لذت‌بخش دارند!

پایگاه خبری فوتبالی- حدود هشت سال پیش چیا فوادی، سردبیر پایگاه خبری فوتبالی گفت و گویی با زنده‌یاد حمیدرضا صدر انجام داد که روز شنبه 21 اردیبهشت سال 1392 در صفحه ورزش روزنامه اقتصادی "جهان صنعت" به چاپ رسید. آن زمان چیا فوادی دبیر سرویس ورزشی این روزنامه اقتصادی بود. البته این گفت و گو به بهانه روزهای نمایشگاه کتاب تهران و انتشار کتاب "پسری روی سکوها" نوشته دکتر حمیدرضا صدر گرفته شده بود. 

آن زمان حمیدرضا صدر در کارنامه‌اش سه کتاب روزی روزگاری فوتبال که حسابی هم پرفروش بود و یونایتد نفرین شده و نیمکت داغ را در کارنامه داشت و در سال 92 با کتاب پسری روی سکوها توجه‌ها را به خود جلب کرد. کتاب پسری روی سکوها همان روزها خیلی زود به کتاب‌فروشی‌های تهران راه پیدا کرد. کتاب روایت صدر از وقایع چهار دهه فوتبال ایران یعنی دهه های 40، 50، 60 و 70 است و آنقدر ریتم جذابی دارد که اگر آن را دست بگیرید و خوره فوتبال باشید، می‌توانید خیلی راحت و در وعده اول 100 صفحه آن را بخوانید.

 حمیدرضا صدر دانش آموخته رشته معماری و شهرسازی بود، دکترای سینما داشت و قبل از ابتلا به سرطان یکی از اساتید دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود. او روی جلدهای دیگر کتابش را که البته به چاپ نرسیدند در اختیار چیا فوادی قرار داده بود. روی جلدهای جذابی که البته در نهایت کتاب با جلد دروازه جنوبی ورزشگاه امجدیه به چاپ رسید. گفت و گو با او درباره کتاب پسری روی سکوهاست اما درباره مباحث دیگری هم صحبت می‌شود که گفت و گو را جذاب‌تر کرده است.

چه شد که کتاب پسری روی سکوها را نوشتید؟

 خب این کتاب به نوعی روایت و مرور اتفاقات تاریخی است و فقط هم فوتبال نیست. من چهار دهه و در واقع می‌شود گفت 5 دهه فوتبال ایران را به یاد دارم.

یعنی به درد تاریخ‌دانان و علاقه‌مندان به تاریخ هم می‌خورد؟

بله، مخاطب این کتاب تنها فوتبالی‌ها نیستند و افرادی که به تاریخ هم علاقه دارند می توانند آن را مطالعه کنند.

کتاب همانطور که گفتید خیلی روایی است و نثر روانی دارد، من که شروع کردم 100 صفحه از 500 صفحه را در عرض 90 دقیقه خواندم...

همانطور که در کتاب هم گفته‌ام، فوتبالی‌ها من جمله خود شما، توانایی فراوانی در تدوین ذهنی دارند، در اصطلاح می‌شود گفت که جامپ کاتهای ذهنی حیرت‌انگیزی دارند. شما مثلا یک بازی را 10 سال پیش دیده‌اید و جزئیات بازی که 90 دقیقه طول کشیده را می‌توانید در دو- سه دقیقه به یاد بیاورید. همه نود دقیقه و حواشی‌اش را می‌گویم. همه چیز مرور می شود، گلها، درگیری‌ها و خلاصه اینکه می‌توانید آن را تعریف کنید. حتی اتفاقات روی سکوها و همه و همه و همه خیلی زود مقابل چشمتان مثل یک فیلم ظاهر می‌شود. ممکن است درباره نامهای بازیکنان بزرگ و کوچک، چیزهایی را به یاد بیاورید که وقتی یک روز فرصت شد و بازیکن بازنشسته را دیدید و به او درباره آن روزها بگویید خودش هم به یاد نیاورد.

این تدوین ذهنی یا جامپ کاتهای ذهنی می‌تواند با یکی دو جمله هم باشد...

کاملا، فوتبالی ها با یکی دو جمله می‌توانند یک بازی بزرگ را به یاد بیاورند و کلی درباره بحث کنند.

این جامپ کاتها دائمی است.نه؟

بله، دائمی است. می‌توانم بگویم که همیشگی است.

پس فوتبالی ها در تونل زمان قرار دارند و خودشان نمی‌دانند...

کاملا همین است. در کتاب هم گفته‌ام که فوتبالی می توانند خیلی راحت از امجدیه دهه 50 بروند به ورزشگاه آزادی دهه 70 و برگردند به بازیهای ملی و باشگاهی و شهرهای مختلفی که تیم محبوبشان یا یک تیم رفته، مثلا از تهران بروید انزلی و از انزلی بروید اصفهان و از اصفهان بروید ورزشگاه ملبورن و بازی ایران و استرالیا سال 76 و از ملبورن بروید جام جهانی 1998 فرانسه. کافی است به چیا فوادی بگویم بازی برگشت ایران و استرالیا در ملبورن در پاییز سال 1376. مطمئنا زمان و مکان دیدن بازی و با کسانی که بازی  را دیده‌اید، من  از تو می‌پرسم، یادت می آید؟

خب من در سنندج بودم، سال اول دبیرستان بودم، زودتر مدرسه را تعطیل کردند و به خانه آمدم و با پدر و مادرم بازی را دیدم و بعد از بازی همه به خیابانهای شهر ریختند و جشن گرفتند

جزییات بیشتری هم بپرسم یادت می آید. اینکه خودت گفتی بعدش کجا رفتی و چه کردی و شب پس از بازی چه خبر بود...

من فکر کنم تا چند روز پس از بازی و البته تیتر روزنامه ها را هم به خاطر بیاورم. دکتر در این فرایند ولی نمی‌شود به کسی گفت که الان دقیقا کجا هستیم. گفتم که عین تونل زمان است. درست است؟

دقیقا، تا کسی فوتبالی نباشد، نمی تواند درک کند، اگر کسی بپرسد کجا هستید، نمی‌توانید جواب بدهید. شاید یک جواب پرت بدهید. بگویید من الان در ورزشگاه آزادی نشسته ام و دارم دربی شماره فلان را می‌بینم. حالا شاید در خانه روی مبل نشسته اید اما ذهن جای دیگری است. یک نوع مالیخولیایی گیج‌کننده لذت‌بخش است.

مثل عشق مجنون به لیلی؟

(می‌خندد) کاملا همین طور است. فوتبال عشق و شیفتگی می آورد. فوتبال عین زندگی است. 

این مالیخولیایی که گفتید درست است. من خیلی شنیده‌ام طرفداران یک تیم که شاید کارشان مرتبط با فوتبال هم نباشد، اگر تیمشان ببرد یا ببازد، شب وقتی به رختخواب می‌روند، تصاویر پیروزی یا شکست تیمشان را برای خودشان مرور می‌کنند، شاد هستند یا حرص می‌خورند. این اتفاق ناخودآگاه است.سوال این است که چرا ناخودآگاه است؟

واقعا نمی‌شود گفت. آدم قاطی می‌کند. نمی‌شود توضیح داد که چرا صحنه‌های فوتبالی به یکباره وسط کار، مراسم عزاداری، عروسی، توی تاکسی، ماشین و اتوبوس و هواپیما به شما حمله می‌کند. آدم دنبال صحنه ها  را می گیرد و نمی داند به کجا می‌رسد. نمی‌شود توصیف کرد. نه واقعیت است و نه غیرواقعیت. فوتبال داخلی و خارجی را هم می گویم. من خودم خیلی وقتها جامهای جهانی مخصوصا 82 و 86 و 90 و حتی 94 را مرور می کنم. مخصوصا 82 و 86. البته جامهای جهانی 66 و 70 و 74 و 78 هم ماجراهای خاص خودشان را دارند. 

شاید بازی انگلیس آرژانتین و اتفاق های جام جهانی 1986 باعث شده 86 ویژه باشد. ولی در کل این صحنه‌ها که شما می‌گویید آدم را به بازی می گیرد...

به بازی می‌گیرد. بی دلیل هم به بازی می‌گیرد. من هم همه این صحنه‌ها را در 4 دهه نوشته‌ام. صحنه‌هایی که به من هجوم آورده‌اند، می‌آورند و خواهند آورد. حاصلش کتاب پسری روی سکوهاست.

یک جمله در مقدمه کتاب نوشته‌اید، اینکه جهان هر کس را خودش با ذهن جاری اش می‌آفریند. با استدلال همین جمله کتاب را نوشته‌اید. نگاه مجازی است اما واقعیت دارد. این که توانسته‌اید با همه جزئیات را شامل گل زدن‌ها، شیرجه‌زدنها و درگیری‌ها و خلاصه همه چیز را مرور کنید، ماجرا را جذاب‌تر کرده است. صحنه‌ها بی‌مقدمه می‌آیند و می‌روند و دوباره هی می‌آیند و هی می‌روند...

فوتبالی‌ها با لحظه‌ها و صحنه هایی که دوست دارند زندگی می‌کنند و می‌خوابند و صبح بیدار می‌شوند. ممکن است فراموش هم بکنند اما این فراموشی موقتی است. دوباره سراغ فوتبالی‌ها می‌آید. از لحظه‌های شیرین تا لحظه‌های دراماتیک و شاید لحظه‌های عادی. شاید هم آن لحظه‌ها دراماتیک و شیرین هم نباشند، اما می‌آیند و می‌روند. کاری هم از دست شما برنمی‌آید. من همه این لحظه‌ها را نوشته‌ام در 4 دهه فوتبال ایران در کتاب پسری روی سکوها. 

شما حتی از لحظه‌های امضا گرفتن از بازیکنان آن روزها و یا حتی جزئیات دیدار با بازیکنان هم نوشته‌اید. از لحظه‌های عکاسی با دوربین‌های آماتوری و بعد هم فیلمبرداری با دوربین‌های 8 میلیمتری. از صحافی کردن دنیای ورزش و کیهان ورزش که من می‌دانم همه آنها را هنوز دارید. اینها هم به کمک شما برای نوشتن آمدند؟

بله که آمدند. من همه اینها را با خودم دارم. همه را با خودم به کول کشیدم. در هر نقل و انتقال از یک خانه به خانه دیگری.از یک انباری به انباری دیگر. من واقعا می‌توانم بگویم جان کنده‌ام که این خاطرات را ثبت و ضبط کنم. می‌توانم بگویم که آنها می‌خواهند من را رها کنند اما من نمی‌توانم رهایشان کنم. به اینها چسبیده‌ام. شما هم مطمئنا برای خودت آرشیوی داری. مطمئنا به آرشیوی که داری سر می‌زنی. برایش هزینه کرده‌ای. این را قبلا نپرسیده‌ام اما از اطلاعاتی که داری و قبلا با هم صحبت کرده بودیم مشخص است. 

آرشیو من به انداره آرشیو شما پربار نیست دکتر. شما 26 سال از من بزرگتر هستید و مشخص است که آرشیو غنی دارید...

این آرشیوها خیلی به درد می‌خورند در هر حجمی که باشند. حالا اینترنت هم جای خوبی برای آرشیو کردن شده و بانک اطلاعاتی می‌شود درست کرد که مثل کتابها و روزنامه‌ها و مجلات جا نمی‌گیرد.

خیلی‌ها می‌خواهند گذشته‌شان را فراموش کنند حالا چه خوب و چه بد، اما مثل اینکه فوتبالی‌ها نمی‌توانند...

اصلا می‌خواهم بگویم فوتبالی‌ها نمی‌توانند. با جزییات همه چیز را به یاد دارند. فوتبالی‌ها مقاومت می‌کنند، گذشته‌گرا هستند و به گذشته نگاه می‌کنند و همانقدر که به آینده نگاه می‌کنند، به بازیهای بعدی، به سالهای بعدتر. امیدوارند. به قهرمانی تیمشان، به موفقیت و به صعود به قله‌ها. فوتبالی‌ها وقتی ورزشگاه می‌روند حتی اگر هم تیمشان بازنده شود نمی‌گویند که وقتشان را تلف کرده‌اند. این یک نکته مهم است. شاید می‌توانستند کارهای بهتر و مفیدتری کنند اما هرگز نمی‌گویند بیخود و بی‌جهت به ورزشگاه رفته‌اند. یک نوع شیفتگی خاص است.

ما یک معلم داشتیم در دوره ابتدایی، فکر کنم کلاس پنجم بود. همیشه سرکلاس می‌گفت نمی‌داند چرا ما نامها و شماره‌های بازیکنان تیمهای ملی حاضر در جام جهانی و استقلال و پرسپولیس و حتی پاس را حفظ هستیم، اما نمی‌توانیم درس ها را خوب حفظ کنیم (خنده) حتی با عصبانیت می‌گفت شماره کفش مارادونا را می دانید و درسهایتان را ولی نمی‌خوانید (خنده)

همین هم یک ماجرای مهم است. این فقط در مدرسه شما در شهر سنندج اتفاق نیفتاده، بلکه در همه مدارس ابتدایی ایران و می‌شود گفت کشورهای فوتبالی همین است. همان ماجرایی است که قبلا گفتم. به یاد می‌آورید فلان گل مارادونا را، بالا بردن جامش را. اعتراضش به داورفینال جام جهانی 1990 ایتالیا را و البته ماجراهای دوپینگ و اخراجش از جام جهانی 1994 آمریکا را.

همین شیفتگی است که ملت پس از بازیهای مهم مقابل استرالیا چه قبل و چه بعد از انقلاب که منجر به رفتن به جام جهانی شد یا بازی مقابل آمریکا در جام جهانی فرانسه و یا صعود تیم ملی به جام جهانی 2006 آلمان به خیابانها می‌ریزند و جشن می‌گیرند. صحنه هایی که شما در کتاب خیلی خوب روایت کرده‌اید.

فوتبال یعنی دنیای کوچک شده جامعه. در کتاب هم نوشته‌ام. این اتفاقات با بی‌برنامگی و خودانگیختگی و بی‌تکلیفی افتاده است و چه بهتر که برنامه‌ریزی وجود نداشته و چه غیرمنتظره‌تر که خودجوش بوده و چه دلپذیرتر که تکلیف و تکلفی در کار نبوده است. سطرهایی که نوشته‌ام تلاشی برای ثبت اتفاقات بزرگ و کوچک بوده است که من در آنها و اطراف آنها بوده‌ام. نگاه کرده‌ام و پرسه زده‌ام و تاثیرگذار بوده‌اند. این را هم بگویم. ایران در بازی با استرالیا در ملبورن اصلا خوب بازی نکرد. اصلا سزاوار صعود نبود. قبلش هم تیم ملی چند بازی را نبرد. مقابل عربستان باختیم، بعد با کویت مساوی کردیم، به قطر باختیم، بعد در پلی آف به ژاپن باختیم، در تهران مقابل استرالیا یک بر یک مساوی کردیم و در ملبورن هم بازی دو بر دو مساوی شد. 

چرا در کتاب پسری روی سکوها به اتفاقات دهه 80 فوتبال ایران هیچ اشاره ای نکرده‌اید؟

هنوز به اندازه کافی از دهه 80 فاصله نگرفته‌ایم. هنوز هم با خیلی‌ها تعارف دارم. یادآوری بی‌دغدغه خاطره‌ها و تاریخ هر عصر و دوره معمولا پس از دور شدن از آن دوره امکان‌پذیر می‌شود.

سوال آخر اینکه چرا کتاب پسری روی سکوها تصویر ندارد، جای تصاویر خالی به نظر می‌رسد، این کار عمدی بوده و چون کتاب روایی بوده خواسته‌اید همه با خواندن تصاویر را  در ذهنشان مرور کنند؟ یا اینکه دلیل دیگری داشته؟ برای ما نسل سومی‌ها که دهه های 40 و 50 و حتی اوایل دهه 60 را ندیده‌ایم، تصاویر می‌توانست کمک حال باشد...

مشکلات چاپ تصاویر با کیفیت خوب داشتیم و تعداد صفحات را بالاتر می‌برد و با توجه به مشکلات کاغذ کل قیمت کتاب را هم بالاتر می‌برد. همین الان قیمت کتاب زیاد است و شاید خیلی ها و مخصوصا جوان‌ها نتوانند آن را بخرند. من حتی عکسهای زیادی از عکاسان ورزشی هر دوره گرفته بودم و قرار بود چاپ شود که امکانش فراهم نشد. امیدوارم که از کتاب استقبال شود. من دو طرح روی جلد دیگر کتاب که قرار بود چاپ شوند را هم در اختیار شما قرار می دهم که منتشر کنید.

من فکر می‌کنم که استقبال شود. همین که در عرض چند روز به همه کتابفروشی های شهر راه پیدا کرده، نشانه استقبال است. حالا هر وقت اتفاقات دهه 80 را منتشر کردید عکس ها را هم با آن چاپ کنید...

ممنون از شما. امیدوارم که این اتفاق بیفتد.

گفت و گو از چیا فوادی/ بعدازظهر جمعه 21 اردیبهشت سال 1392