عابدزاده: هروقت فحش می‌دادند بیشتر می‌خندیدم

عابدزاده: هروقت فحش می‌دادند بیشتر می‌خندیدم

پایگاه خبری فوتبالی- سنگربان سابق تیم ملی فوتبال ایران از خاطرات دوران بازی خود تعریف کرد و برخورد عجیبی که با یکی از رقبای خود داشته که باعث شده تا بازیکن حریف دچار آسیب‌دیدگی شدیدی شود.

به گزارش فوتبالی و به نقل از ورزش سه، احمدرضا عابدزاده که شب گذشته میهمان برنامه «هم‌رفیق» بود، در بیان خاطرات فوتبالی‌اش به یک خاطره جالب‌توجه اشاره کرد؛ او با تعریف وظیفه دروازه‌بان در زمین توضیح داد: وقتی با دفاع صحبت می‌کنیم، اجازه نمی‌دهیم که از یک سوم زمین عقب‌تر برود؛ یعنی جرأت این را ندارند که عقب بیایند (باخنده). نمی‌خواهم حالا آن کلمات را که به بازیکنان می‌گفتم بگویم اما همین‌قدر بگویم که بازیکن حق ندارد عقب‌تر بیاید. نادر محمدخانی، محمد پنجعلی، افشین پیروانی، مهدی فنونی‌زاده، حسن زاده، جواد زرینچه، مجتبی محرمی، رضا شاهرودی و نعیم سعداوی بازیکنانی که در خط دفاعی بازی می‌کردند، حتی با سن و سالی که داشتند جرأت در 18 قدم آمدن را نداشتند چرا که من اجازه نفس کشیدن در محوطه جریمه را نمی‌دهم!

عابدزاده با بیان خاطره‌ای در این‌باره ادامه داد: زمانی که 18 ساله بودم، تیمی از روسیه فکر می‌کنم که آمده بود و با تیم تام بازی کرد و دیداری هم با تیم اصفهان داشت، علیرضا ریاضیات یکی از دروازه‌بانان خوب اصفهان بوده و دروازه‌بانان خوب دیگری هم بودند اما من با سن 17 18 سال جزو تیم بزرگسالان بودم که در لیگ قدس به میدان رفتم و بازی را برای تیمم به اصطلاح در آوردم؛ آن موقع فیلم آن‌چنان نبود اما عکس‌هایش موجود است، در آن بازی هیچکس جرأت آمدن به 18 قدم تیم‌مان را نداشت.

وی افزود: توپ را که سانتر می‌کردند، من هم می‌زدم (باخنده)؛ شرایط خاصی برای خودم داشتم و البته نباید این مسائل را بگویم اما یک بازی با تیم مسجدسلیمان در اصفهان داشتیم، بازیکنان‌شان در اوایل بازی با زانو به پای من زد. من نگاهی به او کردم و پنج دقیقه بعد او را زدم و بالای سرش برای او دعا و آیه می‌خواندم ! محوطه جریمه برای دروازه‌بان است و در این محوطه همه چیز در اختیار دروازه‌بان است، مثل این‌که یک مدیر و مربی و کمک داری و یک مدیریت استادیوم داری، این مسئله نفر اولی است که باید جمع کنی.

احمدرضا عابدزاده در ادامه خاطره فوتبالی گفت: حالا همان‌جا به ما فحاشی می‌کنند و داد و بیداد دارند ولی ما می‌خندیدم؛ مجبور بودیم که بخندیم! اگر این کار را انجام ندهیم، نتیجه کار یک جنگ می‌شود.

4731