خبرگزاری فوتبالی - روز گذشته سالروز انتخاب سرالکس فرگوسن به عنوان سرمربی تیم منچستر یونایتد بود.
به گزارش فوتبالی، ساعت رولکس ساخت سال هزار و نهصد و چهل و یک (سال تولد) سه و سه دقیقه (دقیقه و ساعت تولد) را نشان میداد. ساعت در آخرین روز حضور «سِر» در اولدترافورد پای اتوبوس هدیه شد. به عنوان کادو برای آخرین روز. از طرف گروهی از ستارگان وقت. آنهایی که روحشان هم از حال اینروزها خبر نداشت. از منچستر بیهویت. منچستر بی حس و حال. منچستر بیمسئولیت.
فرگی بزرگ البته، الکس سنیور بود نه جونیور. پدری خشک و مقرراتی که به فرزندش کار و تلاش را یاد داد و ناشکیبایی. اسکاتلندیها وقتی وطن را ترک میکنند تنها فکرشان موفقیت است و الکس جونیور هم از این قاعده مستثنی نبود. پسری که سالها بعد آوازه ماجراجوییاش سر تا سر بریتانیا را درنوردید. پس از تاجگذاری در اروپا به همراه آبردین، هنگامی که میخواست روی نیمکت شیاطین بنشیند (سی و چهار سال پیش، ششم نوامبر) تمام تاریخ این تیم را مرور کرد و گفت در این سالها چیز شایستهای نیافتم. پس خودش تاریخ را ساخت.
هر چه گذشته عطشش برای موفقیت و هجوم بیشتر شد و لگد زد به تئوری ترسو شدن با بالا رفتن سن. میگفت ذهنیت منچستر هجومی است و نمیتواند تیمی دفاعی شود و چه تناقض برانگیز بودند کسانی که بعد از او با گوشه چشمی به فوتبالی محتاط میخواستند پا در معبدی بگذارند که او خدایش بود. خدایی که میگفت نتیجه بازی مقابل وست بروم (تساوی پنج – پنج) نمایانگر شخصیت من بود. پرشور و هیجان و البته با چاشنی خشونت!
پس از برنده شدن سوپرکاپ اروپا با رنجرز میگفت احساس میکنم کاری انجام دادهام. کار اصلیاش اما تغییر تعاریف بود. تغییر معیارها. جوری که سالها اهالی منچستر جلوی لغت سرمربی بنویسند: یکی مثل فرگوسن.
1101