اکبرپور‌: غمخوار به من چک داد تا پرسپولیسی شوم

اکبرپور‌: غمخوار به من چک داد تا پرسپولیسی شوم

خبرگزاری فوتبالی- بخشهای مهم مصاحبه روزنامه خبرورزشی با علیرضا اکبرپور را برایتان انتخاب کردیم. او در این مصاحبه درباره پیشنهادی که از پرسپولیس داشته صحبت کرده است:

اوایل دهه ۸۰ که قراردادم با استقلال تمام شده بود، می‌دیدم باشگاه با بازیکنان قرارداد‌های ۳۰ میلیون تومانی می‌بندد و یا با همین رقم قرارداد بازیکنانی که مثل من قراردادشان تمام شده را تمدید می‌کند، در حالی که جزو بهترین بازیکنان تیم بودم به من گفتند قراردادت هفت میلیون تومان است. ناراحت شدم و برایم این سؤال مطرح بود که آیا ارزش من از نظر مدیران باشگاه کمتر از بقیه بازیکنان است!  

  •  از باشگاه پرسپولیس با من تماس گرفته شد و حتی آقای علی پروین هم تلفنی با من صحبت کرد و پیشنهاد دادند در ازای عقد قرارداد سه ساله مبلغ ۲۰۰ میلیون تومان دستمزدم باشد. من این پیشنهاد را به مدیریت باشگاه استقلال اطلاع دادم و گفتم با من هم مثل احمد مؤمن‌زاده، پرویز برومند، مهدی هاشمی‌نسب و بقیه بچه‌ها قرارداد ببندید، نمی‌خواهم بیشتر از بقیه دستمزد داشته باشم، اما این درست نیست، چون آدم ساده‌ای هستم مدام مرا ساده‌گیر بیاورید.
  • یک آقایی در استقلال که اتفاقاً علی آقای پروین الگوی زندگی اش بوده به من گفت حتی اگر پرسپولیس تو را بخواهد به علی پروین می‌گویم با لگد بیرون بیندازدت!
    • من از شانزده سالگی در لیگ بازی کردم. یادم هست سال ۷۰ وقتی استقلال قهرمان آسیا شد و به ایران برگشت، به‌عنوان بازیکن تیم بزرگسالان ماشین‌سازی مقابل این تیم بازی کردم و با نتیجه یک- صفر به پیروزی رسیدیم و به هرحال در آن دوره، شکست دادن قهرمان آسیا یک شگفتی در فوتبال ایران بود، اما در آن دوره رسانه‌ها مثل امروز نبودند و هیچ‌کس به این نپرداخت که من جوان‌ترین بازیکن لیگ ایران بودم.
    • به‌خاطر صراحت همین آقا هم که شده بود، باید ثابت می‌شد حقیقت چیست. با هماهنگی‌هایی که خود آقای پروین انجام داد رفتم دفتر اکبر غمخوار، قبل از اینکه قراردادی امضا شود، یک چک تاریخ روز ۲۰ میلیون تومانی به من داد و گفت امروز برو این چک را نقد کن بعد بیا قراردادت را امضا کن.
    • چون دلم و قلبم با استقلال بود، چک را گذاشتم داخل جیبم موبایلم را خاموش کردم و برای یک ماه تهران را ترک کردم! به همه آقایان ثابت شد که واقعاً پرسپولیس برای سه فصل به من ۲۰۰ میلیون تومان پول می‌دهد تا اینکه برگشتم چک آقای غمخوار را پس دادم و مثل بقیه بازیکنان استقلال قرارداد امضا کردم. برای سه فصل مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان در قراردادم نوشته شد؛ دو فقره چک ۳۰ میلیونی و یک فقره چک ۴۰ میلیونی به من داده شد که چک ۴۰ میلیون آخر باد هوا شد!
    • وقتی آقای محمدحسین قریب، مدیرعامل استقلال شد می‌گفت چک ۴۰ میلیونی برای چیست؟ فکر می‌کرد فتح‌ا... زاده بعد از اینکه از مدیریت استقلال کنار رفته به من چک داده است. جالب اینجاست که آقای نظری‌جویباری هنوز در باشگاه کار می‌کرد و در جریان همه‌چیز بود. در حضور آقای قریب گفتم زمان عقد قرارداد همین آقای نظری‌جویباری شاهد همه‌چیز بود، اما جویباری جلوی چشمم گفت من ندیدم! بعد به من گفت مصاحبه کن و بگو ۴۰ میلیون را گرفته‌ای تا من به قریب بگویم پولت را من داده‌ام، این‌جوری این پول را از او می‌گیرم و به تو می‌دهم. من ساده هم مصاحبه کردم و گفتم باشگاه پولم را داد و بیش از دو، سه سال طول کشید تا طلبم را بگیرم، اما این طلب از ارزش افتاده بود.
    •  اواخر اسفند سال ۷۷ یک بازی انجام دادیم و برای هفته دوم فروردین هم بازی داشتیم. آقای حجازی برای سه روز تمرینات را تعطیل کرد. من می‌خواستم برای سال تحویل کنار خانواده باشم بنابراین تصمیم گرفتم با هواپیما به تبریز بروم، اما ناگهان خاله‌ام تماس گرفت و گفت بیا دنبال‌مان با هم برویم تبریز. ساعت چهار صبح خاله، پسر و دخترخاله‌ام را سوار کردم و راه افتادم، نزدیکی‌های تبریز بود که خاله‌ام سؤال کرد علیرضا چقدر مانده برسیم؟ گفتم خاله جان ۱۰ دقیقه دیگر خانه هستیم. باران می‌آمد و جاده لیز بود، نزدیک یک پل خاک ریخته بودند که وقتی روی آن رفتم ماشین پرواز کرد! و به دره ۲۰ متری مجاور سقوط کردیم. یک خودروی پراید داشتم که پس از چند بار غلط زدن در انتهای دره روی سقف از حرکت ایستاد. به هر زور و زحمتی بود خودم را از ماشین بیرون کشیدم و فکر می‌کردم الان است که باک ماشین آتش بگیرد. سریع رفتم درِ سمتی که خاله‌ام نشسته بود را باز کردم تا او را بیرون بکشم. یک لحظه دیدم از بالای دره پسرخاله‌ام دارد به سمت پایین می‌آید. با نگرانی و تعجب از او سؤال کردم چه کسی به تو خبر داد ما سقوط کرده‌ایم؟ حالا نگو که کمربند نبسته بود، وقتی که در جاده روی شانه خاکی رفته بودیم، پنجره هم باز بوده و پسرخاله‌ام از پنجره به بیرون پرتاب شده بود و من بر اثر شوک وارده حواسم نبود از ابتدای راه پسرخاله‌ام در صندلی جلویی ماشین کنار خودم نشسته بود.


      1984