داستان یک خیانت؛ لوئیز فیگو، ال‌کلاسیکو و کوچلینو

داستان یک خیانت؛ لوئیز فیگو، ال‌کلاسیکو و کوچلینو

پایگاه خبری فوتبالی - فردا شب دو تیم بارسلونا و رئال مادرید در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو به مصاف هم می‌روند.

به گزارش فوتبالی، یکی از مهم‌ترین نقل و انتقالات انجام گرفته بین این دو باشگاه جا به جایی لوئیز فیگو بود که بررسی آن خالی از لطف نیست.
«یهودای فوتبال بود. در ابتدا ذوب شده در دو رنگ آبی و اناری و سپس نقش اول فیلم یک خیانت با لباس سفیدرنگ. روزگاری داستان زندگی‌اش در اسپورت چاپ می‌شد و پپ بزرگ پیش‌گفتار آن را می‌نوشت اما کسی فکر نمی‌کرد تیتراژ پایانی عاشقانه فیگو و بارسا یک کرنر و یک سر خوک باشد.
در آخرین قهرمانی‌اش در کاتالونیا به درخواست هواداران فریاد می‌زد: «سفیدپوشان! گریه کنید و به قهرمان احترام بگذارید!». هواداران بلوگرانا وقتی توپ را زیر پای او می‌دیدند تنها رویاپردازی می‌کردند که گل بعدیشان به چه شکل وارد دروازه می‌شوند اما در لباس بارسلونا. تنها در لباس بارسا.
برای فیگو همه‌چیز خوب پیش نمی‌رفت: تمام توانم را می‌گذارم اما مدیران من را نمی‌بینید. یک مدیر اما او را دید. خوب هم دید. پرز. کسی که با وعده خرید ستاره پرتغالی در انتخابات مادرید شرکت کرد و هزینه فسخ شاه‌ماهی را در اختیار سازمان لیگ قرارداد تا بارسا هیچ راهی جز پرداخت بیست و یک میلیون یورو غرامت برای جبران نداشته باشد. گاسپارت هم در انتخاباتی مشابه در بارسلونا رای آورد و وظیفه‌اش کنترل اوضاع بود. پرداخت مبلغ غرامتی معادل پنجمین نقل و انتقال تاریخ و البته یک رسوایی زیرا پرز پیشتر اعلام کرده اگر نتواند فیگو را سفیدپوش کند، با پول غرامتش به مدت یک فصل حضور در سانتیاگو برنابئو رایگان خواهد بود و این به معنای پرداخت هزینه یک فصل حضور هواداران رئال در استادیوم خانگی‌شان توسط مدیر رقیب بود.
فیگو می‌گفت مشکلی با هواداران بارسا ندارم. اگر آن‌ها دارند، به خودشان مربوط است نه من! اما دیدار با آن‌ها را دو سال به عقب انداخت و به بهانه‌های واهی تا دو هزار و دو پای به نیوکمپ نگذاشت تا بالاخره چشم در چشم تک‌ تک هوادارانی که او را شیرشاه می‌نامیدند بگذارد و پیاده د‌روی شرمش به سمت کرنر را در میان هجمه اشیای پرتابی که اسکناس‌هایی که تعدادشان از سینیرا، همان پرچم معروف ایالت که روزی برای برافراشتگی‌اش جان می‌داد، انجام دهد.
به صلیب کشیده شد. حداقل در نیوکمپ. این سکانس نهایی بود. اوج داستان. انتقامشان را گرفتند. کوچلینیو، گران‌ترین غذای‌شان را را به سمت یهودا پرتاب کردند. همانی که روزی ضربانش‌هایشان را بالا می‌برد. همانی که روزی نماد فخر بود و حالا از او با کله خوک از او پذیرایی کردند. خوکی که در نظر برخی نماد تنبلی و عقب ماندگی است و در نظر برخی سمبل سعادت. برای هواداران بارسا اما نماد زایش بود. زایش یک نفرت.»