پایگاه خبری فوتبالی- از جنس موسیقی. یک عصر دلانگیز قبل از دیدار انگلیس و گرجستان در تفلیس. دیوید و گری هیچکاری جز خوردن وخوابیدن تا لحظه بازی ندارند. تلویزیون و پخش ناگهانی یک ویدیو از گروه اسپایس گرلز. واکنش دیوید تکراری است: باید این دختر پرافاده دوست داشتنی را ببینم گری!
به گزارش فوتبالی، شکسپیر باید راوی این داستان میشد. اسپایس گرلز باید یک ویدیو تبلیغاتی برای لیگ برتر میساخت و ویکتوریا انتخاب اولش پوشیدن لباس یونایتد بود. روزی ویکتوریا به همراه ملانی که یک لیورپولی بود به تماشای دیدار یونایتد و چلسی رفت. دیوید در کتابش نوشته:« تمام حواسم پرت بود. دنبال مدیر برنامههای گروه بودم. آیا آن دختر پرافاده هم آمده؟ من می خواستم با او ازدواج کنم و می ترسیدم که حتی به او پیشنهاد ازدواج بدهم، چه برسد به یک شماره تلفن ساده! ممکن بود مرا فراموش کند. من تنها مردی نبودم که آرزوی او را داشت. ویکتوریا عشق را در چشمان من دید و او روی کارت پروازش شماره منزل را نوشت. کارتی که هنوز آن را به یادگار نگه داشتهام!»
هرچه تفکر درباره یک فوتبالیست خوشتیپ انگلیسی دارید دور بریزید. دیوید هرچه ارسالهایش دقیق بود هیج توانایی خاصی در ارتباط با نیمه گمشدهاش نداشت و اولین بار در خانه پدری ویکتوریا دروازه قلبش را باز کرد؛ دوستت دارم ویکتوریا!
دیوید در قلبش دو چیز را رها نکرده. منچستر و ویکتوریا. به رئال رفت و در پاریس از فوتبال خداحافظی کرد اما آسمان به زمین بیاید هم او منچستری است همانطور که در قلبش ویکتوریا جای دارد. همانی که کفر فرگوسن را در آورد و در اثری پروانهای باعث شکافتن ابروی بکس شد. حالا اما کینهای نیست. بهترین عاشقانههای منچستر هنوز اثر دیوید است. عشق به شماره هفت. عشق به یونایتد و عشق به ویکتوریا و عشق به تشکیل یک خانواده دوست داشتنی برای زندگی!
یادداشت از علی رضایی