یادداشت ویژه: ویلموتس راه جلال طالبی را می‌رود؟

یادداشت ویژه: ویلموتس راه جلال طالبی را می‌رود؟

پایگاه خبری فوتبالی- بیست‌سال بعد از جام‌جهانی 1998 با جلال طالبی سرمربی وقت تیم‌ملی نشسته بودم به مرور خاطرات. پرسیدم اگر به آن روزها برگردید چه تصمیمی می‌گیرید که آن زمان نگرفتید؟

به گزارش فوتبالی و به نقل از عصرایران، با همان لحن آرام و شمرده گفت:«وقتی به عنوان سرمربی منصوب شدم، دو نفر از بازیکنان قدیمی که الان از اسطوره‌ها هستن اومدن اتاقم. گفتن برای اینکه بازیکن‌ها از شما حساب ببرند، توی رختکن سر ما داد و بیداد کنید. اینطور از بقیه هم زهر چشم می‌گیرید! من از این حرف خجالت کشیدم. گفتم شما نماینده خانواده و مردم ایران هستید، برای من خیلی محترم هستید. من هیچوقت اینطور جسارتی نمی‌کنم به شما. و نکردم. اصلاً در شان و شخصیت من و بازیکن ملی‌پوش نبود. اما الان فکر می‌کنم که اگر یک نفر کنارم بود که آن زبان را می‌دانست احتمالاً خیلی از مشکلات را نداشتیم».

بعد از شکست تیم‌ملی ایران مقابل عراق، روزنامه خبرورزشی نوشت: ملی‌پوشان از سرمربی تیم ملی ناراحت هستند و معتقدند او ابهت ندارد و جنگ روانی کنار و بیرون زمین را می‌بازد و همین موضوع روی بازیکنان تاثیر دارد. اتفاقی که در دوران کی‌روش برعکسش اتفاق می‌افتاد و با روحیه‌ای که کی‌روش به بازیکنان می‌داد، آنها با شرایطی متفاوت‌تر راهی میدان می‌شدند.

فارغ از لزوم اقتدار مربی، در کنار و خارج از زمین برای دفاع محترمانه از تیم،به نظر می‌رسد بازیکنان هم چندان به حرف او گوش نمی‌دهند و حساب نمی‌برند وگرنه کسی مثل مسعود شجاعی که به عنوان مربی داخل زمین توپ می‌زد، مسئولانه‌تر رفتار می‌کرد. باقی بازیکنان هم جدی‌تر مبارزه می‌کردند و حداقل مثل بازیکنان کشور جنگ زده عراق، تا آخرین ثانیه و آخرین نفس بازی می‌کردند.

اینکه هنوز بازیکنانی که در فوتبال حرفه‌ای توپ می‌زنند و معتقد هستند که شایستگی بازی در فوتبال سطح یک اروپا را دارند، نیازمند کسی هستند که آنها را با رفتارهای قهرآمیز سرجایشان بنشاند و مهارشان کند. 

اتفاقاً در کنار جلال طالبی هم بیژن ذوالفقارنسب بود که یک ورزشکار قدیمی، تحصیلکرده و محترم است، درست مثل وحید هاشمیان همکار ارشد ویلموتس که او هم جنتلمنانه برخورد می‌کند. به همین خاطر هیچ بعید نیست که بعدها ویلموتس عین همان جمله جلال طالبی را به زبان بیاورد، اینکه: «اگر یک نفر کنارم بود که آن زبان را می‌دانست احتمالاً خیلی از مشکلات را نداشتیم».

هنوز هم برخی از کارشناسان و روزنامه‌نگاران و حتی فوتبالیست‌های دهه 60 معتقدند که رفتار علی پروین و شخصیت کاریزماتیک او بر هوش مربیگری‌اش می‌چربید و چنان زهر چشمی از بازیکنان می‌گرفت که نفس نمی‌کشیدند و کسی جرات اعتراض نداشت. بازیکن‌ها برایش جان می‌دادند چون می‌دانستند اگر این کار را نکنند به راحتی حذف می‌شوند. اما هرچه زمان گذشت و نسل عوض شد، سرکشی‌ها بیشتر شد و در آخرین سالهای حضورش، چند نفر حرفش را نخواندند و عصیان کردند گرچه هنوز هم هرجا باشد تا لب تر کند یکی دو جین از بازیکنان آن نسل به خط می‌شوند و به حضور «سلطان» می‌رسند.

رگه‌هایی از این سبک از رفتار مقتدرانه را برخی در امیر قلعه‌نوئی می‌بینند که خودش هم شیفتگی‌اش به علی پروین را انکار نمی‌کند. او هم معمولاً با قاطعیت بازیکنان را مهار می‌کند و مثل موم توی دستش هستند.

اینکه آدمی به خودی خود میل به بی‌نظمی دارد کشف تازه‌ای نیست اما از بازیکنان ملی‌پوشی که می‌دانند، تیم‌ملی تنها دل‌خوشی میلیون‌ها ایرانی است انتظار می‌رود قواعد و قوانین حرفه ای را رعایت کنند و نیازی نباشد که حتماً کسی به آنها دستور بدهد و تلخی کند و سرشان داد بکشد تا فرمان پذیری کنند. اگر «ابهت» به معنای رفتار پرخاشگرانه است، بازیکن ایرانی باید یاد بگیرد که «احترام»، احترام می‌آورد و هیچ چیزی اندازه رفتار موقرانه، با ابهت نیست.

انتقال این مفاهیم و نهادینه شدن آنها باید از مدارس فوتبال آغاز شود. آیا مربیان به فوتبالیست‌های نونهال و نوجوان «احترام متقابل» را یاد می دهند یا با داد و فریاد فقط «اطاعت» می‌خواهند؟ بازیکنی که از ابتدا یاد بگیرد فقط فریادهای مربی را بشنود و تن بدهد به فرمان، وقتی بزرگتر شد هم تنها این راه را می‌شناسد. اینکه مطیع باشد و به محض اینکه سرمربی به جای فریاد به او لبخند زد و نرم رفتار کرد، سرکشی کند و حرفش را نخواند!

1984