پایگاه خبری فوتبالی- بخشهای مهم گفتگوی کیهان ورزشی با حمید کاشانی و اردلان مطهری پسران جعفر کاشانی و ابراهیم آشتیانی را برایتان انتخاب کردیم:
- -حمید کاشانی : همیشه این پُز را می دادم که پدرم فقط یک فوتبالیست نبوده . فقط در لباس فوتبال به مملکت خدمت نکرده . می گفتم یک دیپلمات هم بوده و در آن زمینه هم خدمات زیادی انجام داده مثل اتفاقات سال ۶۱ و نام «خلیج فارس» که تا این اواخر هم کسی زیاد از آن خبری نداشت و پس از مرگش رسانه ای شد. پدرم بعد از آن اتفاق دوباره زندگی اش را ازصفر شروع کرد . خودش می گفت بعد از آن ماجرا از ایران رفتم و پیشنهاد دومیلیون دلاری «رادیو بغداد » را رد کردم ، پیشنهاد ۲۰ میلیون دلاری شیخ زاید را هم نپذیرفته بود . به آلمان رفت و مشغول بندکشی کنار رودخانه راین شد. خودش برایم تعریف می کرد که وقتی یک بار برادرم از او تقاضای سیب زمینی سرخ شده کرده بود ، دو «مارک»نداشت تا برایش بخرد . این ها باعث افتخار من است که پدرم دو بار توانسته از صفر شروع کند و به جایی برسد که الان همه از او صحبت می کنند و باعث افتخار کشورش است.
- حمید کاشانی: حدود ۱۰ سال پیش یک بار داشتم در باشگاه بازی می کردم که برای زدن ضربه سر بلند شدم . بازیکن حریف می خواست ضربه عقرب بزند که محکم به دماغم کوبید و بینی ام شکست . شدت ضربه به حدی بود که خون خیلی زیادی از بینی ام سرازیر شد . بعد از این که صورتم را شستم و رفتم دوش بگیرم ، پدرم را دیدم و با هم روبوسی کردیم ؛ خیلی عادی به من گفت: برو دوش بگیر و حاضر شو تا با هم به خانه برویم . وقتی برای دوش گرفتن وارد استخر شدم نجات غریق مجموعه به سمتم آمد و گفت :حمید ؛چرا دماغت این قدر جابجا شده ؟ گفتم :نمی دانم والله الان پیش پدرم بودم ، من را دید ولی چیزی نگفت . خودم را در آینه دیدم و متوجه شدم بینی آمده زیر چشم چپم . بغضم گرفته بود . خودم را خشک کردم وسریع لباس پوشیدم ودوباره رفتم پیش پدرم . گفتم: بابا، دماغم را ببین چه قدر کج شده است ! خوب نگاه کرد و با جدیت خاصی گفت : نه کج نیست ! یکدفعه بغضم ترکید؛ گفتم: تو را به خدا به پزشک مجموعه زنگ بزن تا بیاید و صورتم را ببیند . با آرامش خاصی گفت : من زنگ می زنم ولی کج نیست . خیلی جدی می گفت و من کاملا باورم شده بود .جالب اینجاست که وقتی به خانه مان رسیدیم همین سئوال را از مادرم پرسیدم که او هم نگاهم کرد و خیلی جدی گفت : حمید جان، دماغت کج نیست و...!خلاصه فردا صبح رفتیم دکتر که تا صورتم را دید گفت استخوان بینی کاملا خرد شده و می پرسید که چرا من را زودتر به بیمارستان نبرده اند . تازه بازهم آنجا پدرم می گفت : آقای دکتر، فکر نمی کنم دماغش مشکلی داشته باشد . این از اول همین جوری بوده است و...(می خندد )
- اردلان آشتیانی: دهه ۶۰ پیشکسوتان پرسپولیس زیاد بازی دوستانه و دورهمی می گذاشتند ، مسافرت می رفتند و من که بچه بودم وهنوز مدرسه هم نمی رفتم در خیلی از آن مسافرت ها همراه پدرم می رفتم . یادم هست که یک بار به انزلی رفتیم و پدرمن پایش درد می کرد . «عمو همایون »(بهزادی) ارنج را خواند و دیدم خبری از اسم پدرم نیست . انگار دنیا روی سر من خراب شد . به پدرم گفتم : چرا بازی نمی کنی ؟ گفت : پسرم، می بینی که پایم خراب است و نمی توانم بازی کنم ؛ گفتم : من کاری ندارم باید بازی کنی و...بازی شروع شد و من کنار«عمو همایون »نشسته بودم . ناگهان کنترلم را از دست دادم و دویدم وسط زمین . همه هاج و واج نگاه می کردند . داد می زدم و می گفتم : بابای من باید بازی کنه و...(می خندد)خلاصه که همایون خان به پدرم گفت «ابی» سریع برو و لباسهایت را عوض کن و بیا بازی کن . این بچه ما رو دیوونه کرده و ...(می خندد ) خدا بیامرز پدرم همیشه می گفت یادته اون روز چه آبروریزی ای به راه انداختی ... ؟!
- اردلان آشتیانی : پدر من برایم تعریف کرده که حتی بارها با هواداران رفته به ساندویچی و غذا خورده . این چیزها را عار نمی دانست . همه جای دنیا هم باشگاه ها ارزش خاصی برای هواداران قائل هستند و روزهایی را تعیین می کنند تا هواداران از نزدیک بازیکنان را ببینند و عکس بگیرند و...متاسفانه در فوتبال امروز این چیزها وجود ندارد و..زمانی که پدرم مرد سال فوتبال ایران شد ، بلیت استادیوم، دو شاخه گل قرمز و سفید بوده است ؛ شما تصورش را بکنید یعنی شرط ورود به استادیوم این بوده که تماشاگران دو شاخه گل در دست داشته باشند تا بر سر مرد سال فوتبال ایران بریزند و...به طور کل احترام زیادی بین ورزشکاران و هواداران وجود داشته ، واقعا این حجم از فحاشی ها و بی احترامی وجود نداشته،فضای مجازی هم که به آفتی تبدیل شده برای تصفیه حساب های شخصی و... حرمت بزرگ و کوچک از بین رفته است . مردم ما همیشه به نجابت معروف بوده اند اما واقعا برایم قابل هضم نیست که چه اتفاقی افتاده و...
- حمید کاشانی: به پدرم وقتی هجده ساله بود پیشنهاد می کنند که به تیم دارایی برود تا به تیم ملی هم دعوت شود . قبول می کند ؟ خیر ؛ جواب می دهد من عشقم را با هیچ چیز عوض نمی کنم .مگر به پدرم پیشنهاد بازی در بنفیکا را ندادند ؟ فکر می کنید این پیشنهادات برای ابراهیم آشتیانی نبوده است ؟! پدر من ۴،۵ ماه پیش مصاحبه ای با یکی از خبرگزاری ها کرد و گفت : فوتبالیست های امروز ، یک قران از پولشان کم شود ، قیصریه را به آتش می کشند .
- اردلان آشتیانی : پدرم در مراسم ختم مرحوم همایون بهزادی خیلی ناراحت شد ، شدت ناراحتی اش به حدی بود که تا به حال ندیده بودم . همان روز، تولد یکی از بازیکنان پرسپولیس بود که باعث شده بود بازیکنان حضور در جشن تولد را به مراسم یادبود همایون خان ترجیح دهند . به من گفت : وقتی برای کسی که کاپیتان ما بوده ارزشی قائل نمی شوند وای به حال ما و...! می گفت : اگر من مردم دوست ندارم هیچ کس در مراسم تشییع و یادبود حاضر شود .
- اردلان آشتیانی : پدرمن گرفتگی عروق داشت و دکترها گفته بودند که باید آنژیوگرافی و بالن قلب انجام دهد .من با توجه به این که در رشته تربیت بدنی تحصیل می کردم می دانستم که ممکن است آنژیو باعث سکته پدرم شود ؛ اما متاسفانه هرچه به پزشکان گفتم قبول نکردند و با اشتباه باعث شدند که پدرم سکته قلبی بکند و به کما برود .او قبل از این که مراحل را طی کند حالش خوب بود اما متاسفانه از آن به بعد روی تخت بیمارستان افتاد . خیلی روزهای بدی بود من در روزهای آخر عمر پدرم هرکاری از دستم بر می آمد انجام دادم تا پدرم بهتر شود ولی خودش به من می گفت : پسرم! چرا این قدر اصرار به زنده ماندن من داری ؟ من عمر خودم را کرده ام و... خدابیامرز ۶ ماه جلوی چشمم ذره ذره آب شد .
- حمید کاشانی: پدر من را هم اشتباه پزشکی کشت . خونش آمبولی شده بود ولی نتوانسته بودند تشخیص دهند .اول از پادرد شروع شده بود ولی پزشکان گفته بودند خوب می شود . آمبولی آمده بود بالا و رسیده بود به ریه که این باعث سرفه های شدید در روزهای آخر عمرش شده بود . دکتر گفته بود به خاطر عوارض داروهای بیهوشی است حتی گفته بودند : می توانی به استخر بروی . پدر من خیلی سالم بود و اگر این اتفاق نمی افتد شاید تا چند سال دیگر می توانست زندگی کند .
1984