ایرج دانایی فر به قلم اردشیر لارودی/ آمد که بماند

ایرج دانایی فر به قلم اردشیر لارودی/ آمد که بماند

وب سایت رسمی فوتبالی- پسر علی دانایی فرد بود و به همین دلیل از اول مورد توجه بود. بر خلاف این که پسر ها اصولا در فوتبال به پدرشان نمی روند او نه تنها به پدرش رفت و بلکه فراتر از پدر هم ظاهر شد.

علی یک فوتبالیست تمام عیار بود. شوتزن بود، گلزن بود، پاسور بود و تکنیکی . او فقط محبوب تاجی ها نبود، به دل همه می نشست. حتی هواداران رقبای تاج هم او را دوست داشتند و همین خاص بودن او را از همه متمایز کرده بود.

او استقلالی بود چون پدرش، خانواده اش همه استقلالی بودند و همین او را علاقمند به رنگ آبی کرد و متعصب به این تیم.

در بازی های جام جهانی ۱۹۷۸ اصغر شرفی سرمربی تیم ملی او را مامور مهار آرچی جمیل ستاره اسکاتلند کرده بود، ماموریت دشواری بر عهده ایرج بود اما او چنان در زمین درخشید که آرچی جمیل دنبال او می دوید. 

زننده اولین گل ایران در جام جهانی هم برابر اسکاتلند شد و به همین بهانه هم نامش ماندگار تر شد.

ایرج مرد ساکتی بود. کم حرف می زد و همه چیز را در خود می ریخت. ساعت ها هم که کنار او می نشستی کم تر صدایش در می آمد.مهربان بود و متبسم، خوشرو بود و آرام و کم تر چهره در هم کشیده او را یاد دارم.

ایرج از آن دست فوتبالیست هایی بود که برای دل خودش فوتبال بازی می کرد و شادی مردم نه برای پول و به همین دلیل محبوب بود  و در شادی مردم هم نقش داشت.

او شاید برای این هیچ وقت سراغ مربیگری نرفت که با پدرش در مربیگری بد کردند. شاید خاطرات تلخ پدر در دوران مربیگری باعث شد پسر ریز جثه او هیچ وقت نخواهد خاطرات تلخ پدر برای او هم تکرار شود. ایرج بدل نداشت بس که تکنیکی بود و خاص، اعجوبه بود و محبوب و همین شد رمز ماندگاری اش.

انگار خودش می دانست باید برود، باید برود و آمد به ایران تا همین جا بماند تا کنار پدرش آرام بگیرد. من به این فکر می کنم، با یاد او اشک می ریزم که خودش انگار خبر از رفتنش داشت که آمد تا برای همیشه در وطن بماند. این شعر را به یاد ایرج زمزمه می کنم، انگار عجیب وصف حال او است 

شنیدم چو قوی زیبا بمیرد 

فریبنده زادو فریبا بمیرد 

شب مرگ تنها نشیند که موجی 

رود گوشه ای دور و تنها بمیرد 

در ان گوشه چندان غزل می سراید 

که خود در میان غزل ها بمیرد 

گروهی بر انند کاین مرغ زیبا 

کجا عاشقی کرد انجا بمیرد 

شب مرگ از بیم انجا شتابد 

که از مرگ غافل شود تا بمیرد

7655