ما سوئد هستیم، سوئدِ جیمی دورماز

ما سوئد هستیم، سوئدِ جیمی دورماز

به گزارش "ورزش سه"، روزنامه‌ی ورزشی سوئدی پرطرفدار اشپورت بلادت امروز در مقاله‌ای نوشت جیمی دورماز در سوئد به دنیا آمده و بزرگ شده، فوتبال حرفه‌ای را در تولوز دنبال کرده، ازدواج کرده، پدر شده و به تیم ملی کشور زادگاهش راه یافته و حالا در روسیه سینه سپر کرده و می‌گوید " من سوئدی هستم ". یک سوئدی مغرور.


اما بدا به حال ما سوئدی‌ها که او در روسیه باید بایستد و بگوید کیست چرا که عده‌ای به او فحاشی می‌کنند و می‌گویند گمشو پوست‌قهوه‌ای، بمب‌گذار انتحاری و ... چه شد که ما سوئدی‌ها به اینجا رسیدیم ؟ چطور ممکن است اینقدر سقوط کرده باشیم ؟


می‌دانید واقعیت چیست ؟ انقلاب‌ها یک‌شبه اتفاق نمی‌افتند. من تابستان 2008 برای سفری تفریحی به مونیخ رفته بودم. اما چیزی که بیشتر از مناظر زیبای بایرن و استادیوم بایرن‌مونیخ توجهم را جلب کرد، یک نمایشگاه عکس بود. عکس‌هایی بسیار ساده از زندگی روزمره در آلمان، یک شهر کوچک سوت و کور، یک ساحل زیبا، مناظر چشم‌نواز کوهستانی با کلبه‌ای چوبی در پس‌زمینه. اما اصل ماجرا متن‌هایی بود که زیر هر عکس نوشته شده بود. داستان‌هایی که نشان می‌دهد تمام مکان‌های عکاسی‌شده، نقاطی هستند که در آنها خشونت‌های نژادپرستانه اتفاق افتاده. آن عکس‌ها مرا به شدت تحت تاثیر قرار داد چرا که نشان می‌داد یک مکان با عناصر طبیعی یا ویژگی‌های تصویری‌اش معنا پیدا نمی‌کند. مکان زیبایی که امروز بهشت روی زمین است فردا ممکن است به سیاهچاله‌ای خوفناک تبدیل شود.  


دیروز با دیدن ترکیب اولیه‌ی تیم ملی سوئد به یاد مناظر کشورم افتادم. مراتع وسیع و باز و دشتهای سرسبز و سرد که در هر کجای دنیا دیده شود، ما را به یاد سوئد می‌اندازد. اما همین مناظر در سالهای اخیر با اتفاقات تلخ دیگری به یاد آورده می‌شود. با اتفاقات ناگواری مثل آتش‌ گرفتن خانه‌های پناهجویان در آتش‌سوزی‌های مشکوک به عمد. کسی، چیزی یا گروهی دارد کشور ما را تغییر می‌دهد. کسی، چیزی یا گروهی که ما را دوست ندارد. و البته این تغییر یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد.


کسانی که در تور نژادپرستی گرفتار شده‌اند به راحتی از کوره در رفته و ذات خود را به نمایش می‌گذارند. آنها عصبانی هستند چرا که جیمی در یک مسابقه‌ی جام جهانی بد کار کرده. برخی امروز می‌گویند آنها یک مشت جوانند و نمی‌توانند نماینده‌ی جامعه‌ی سوئد باشند. کمی انتقاد به هیچ جا برنمی‌خورد و باید از کنارش گذشت.


ولی همه چیز به هم مرتبط است. روزنامه‌نگارانی که زمانی در ستونهای روزنامه‌ها بر زلاتان ابراهیموویچ می‌تاختند و او را سوئدی نمی‌دانستند در واقع در حال عادی کردن نژادپرستی بودند. نژادپرستی پنهانی که در کشور ما سوئد به عینه تجربه شده و در فوتبال هم بروز و ظهور پیدا کرده. اما ساختار و شالوده‌ای که به گسترش این موج نژادپرستی دامن زده، چیزی است که برای همه‌ی ما آشنا است : فقدان شدید تنوع نژادی در راهروهای قدرت.


لعنت بر نژادپرستی، در هر شکل و هر لباس و هر سطحی که هست.


من همیشه عاشق فوتبال بوده‌ام، دیگ جوشان فرهنگها و نژادها که همچون یک مدرسه به ما می‌آموزد همه‌ی انسانها آزادند مگر آنکه آزادی دیگری را سلب کنند. ولی مهم این است که ما به عنوان جامعه‌ی سوئد از این مدرسه چه آموخته‌ایم و درس‌های آموخته‌مان را چطور در زندگی اجتماعی‌مان عملی کرده‌ایم ؟


جیمی دورماز می‌گوید " ما متحد هستیم. ما سوئد هستیم ". بازیکنان تیم ملی سوئد هم با یکپارچگی‌ای که تا کنون بی‌سابقه بوده پشت هم‌بازی‌شان ایستاده‌اند. ما تلخی سر باز کرده از زخم نژادپرستی را پیش از این هم شاهد بوده‌ایم. در سالهای اول قرن جدید که زلاتان با تلخ‌ترین و شدیدترین توهین‌های نژادپرستانه مواجه بود. ولی هیچگاه تیم ملی سوئد با این صراحت، محکم و استوار در مقابل نژادپرستی موضع‌گیری نکرده بود.


آغوش اولا تایوونن، دست آندریاس گرانکویست که به شانه‌ی جیمی می‌خورد، به آغوش گرفتن دورماز توسط یانه آندرسون، مارکوس برگ که مقابل میکروفون‌ها می‌ایستد و می‌گوید حمایت از هم‌تیمی‌اش و تغییر شرایط موجود را مسئولیت خود می‌داند. اینها نشانه‌هایی است که به ما به عنوان یک ملت امید می‌دهد.

سالها بود که تیم ملی سوئد به محض اینکه با سوالی بغرنج مواجه می‌شود رو برمی‌گرداند و طفره می‌رفت. ولی این بار بازیکنان سوئدی در جام جهانی نشان دادند که در جهت صحیح حرکت می‌کنند و می‌خواهند صدایشان شنیده شود. سوئد روز شنبه بازی مهمی را در آخرین ثانیه‌ها باخت. آنها روز چهارشنبه برای تغییر سرنوشت به میدان می‌روند ولی این بار همه می‌دانند که تیم ملی سوئد، یک تیم منسجم و یکدست و به هم پیوسته است.


تیم ملی سوئد، تیم جیمی دورماز، تیم هر کسی که به کشوری که به واقع شایسته‌ی افتخار است، افتخار کند. ما سوئد هستیم، اگر کسی این سوئد را نمی‌خواهد می‌تواند به خانه‌‌اش برگردد.


منبع : اشپرت بلادت - آرش جلال منش