از سیرجان تا جایگاه 36؛ وقتی برانکو سقوط کرد!

از سیرجان تا جایگاه 36؛ وقتی برانکو سقوط کرد!

به گزارش ورزش سه ، برای یک خبرنگار شهرستانی  که خیلی از دربی ها را از گوشه گوشه ورزشگاه دیده و مزه جایگاه ۳۶ را میفهمد و معنای خواب افتادن روز دربی و تماشای دربی از زیر ساعت ورزشگاه را درک کرده ، دیدن دربی از جایگاه خبرنگاران طعم ویژه ای داشت ؛ به همین دلیل دو هفته قبل از دربی به سازمان لیگ رفتم و درخواست کارت ویژه خبرنگاران برای دربی را به روابط عمومی سازمان لیگ دادم.


* اول کار  که درخواست دادم کارمند روابط عمومی با خنده ای معنادار گفت: " کارت دربی میخواهی؟ ؛ خیلی بخواهیم کمکت کنیم یک بلیط دربی مهمان ما هستی. برای خبرنگاران شهرستانی که کارت لیگ برتر ندارد کارت صادر نمی کنند."


* یک هفته گذشت و این بار از طریق سردبیر ورزش سه به سازمان لیگ معرفی شدم و مدارکم را برای صدور کارت تلگرام کردم و قول صدور کارت را گرفتم.سه شنبه قبل از دربی دوباره با سازمان لیگ تماس گرفتم و گفتند اسمت برای صدور کارت ارسال شده و فردا کارت ها را توزیع می کنیم.


* مسرور از یک موفقیت بلافاصله پرواز را هماهنگ کردم و چهارشنبه ظهر خودم را به تهران رساندم و مستقیم به سازمان لیگ رفتم تا ضمن شرکت در کنفرانس مطبوعاتی برانکو و شفر کارت ورود به ورزشگاه را بگیرم.ازدحام خبرنگاران به کنفرانس مربیان و پرسش های متعدد خبرنگاران که تمام شد، نوبت به توزیع کارت ها رسید اما هر چه گشتم کارتی به نامم صادر نشده بود.


* چند نفری هم بودند که مثل من کارت شان صادر نشده بود و اسمشان را یادداشت کردند که کارت شان صادر شود و وقتی من قصد نوشتن نامم را داشتم پاسخ شان تکراری بود. " شما کارت لیگ برتری نداری پس بیخود وقت ما را نگیر".عصر چهارشنبه تا صبح پنجشنبه چندین بار با فوتبال، سازمان لیگ، پایتخت، دربی، استادیوم و... قهر و آشتی میکنم و صبح پنجشنبه دیوانه وار از خواب میپرم و رخت رزم میپوشم برای رفتن به استادیوم!


* کمی دیر شده است که با آقای بهمنی سازمان لیگ تماس می گیرم و با حالتی بین قهر و آشتی می گویم "آقای بهمنی یک بلیط دارید به ما بدهید؟"بهمنی اوکی میدهد و قرارمان میشود ورودی غربی ورزشگاه آزادی. به ورزشگاه می روم و چند دقیقه ای معطل میشوم تا او از راه برسد.بلیت مربوط به روبروی جایگاه است. جایی که علاقه ای به نشستن ندارم.به سراغ باجه های بلیت فروشی میروم تا شاید جای در روبه روی  جایگاه گیرم بیاید اما خبری نیست و ظاهرا فقط بلیت طبقه دوم باقی مانده است. 


* از ورودی ها عبور میکنم و به ورودی آخر میرسم. به جای مراجعه به ورودی جایگاه به سراغ ورودی روبروی جایگاه میروم. بلیط ۲۰ هزار تومانی را نشان می دهم واصرار می کنم که می خواهم این سمت ورزشگاه باشم . او توضیح میدهد که بلیت این سمت ۲۵ هزار تومانی است. میگویم حاضرم ۵ هزار تومان همینجا نقدی بپردازم که او سکوت می کند. از سکوتش میشود فهمید که از پیشنهادم بدش نیامده. دوباره تکرار میکنم. "چکار کنم؟ ۵ تومان را نقدی میگیری؟" و او زیر لب طوری که دیگران متوجه نشوند میگوید: " ۵ تومان را بگذار لای بلیت و بیاور"


* امید در چشمانم برق میزند. چند قدمی فاصله میگیرم. ۵ تومان را لای بلیت پنهان میکنم و برمیگردم. حالا زمانی است که میخواهم بلیط و ۵ تومان را با هم بدهم که یک مامور نیروی انتظامی با حالتی اخم آلود به سراغ مسوول کنترل  می آید و می گوید: " به تو ۱۵۰ هزار تومان داده اند که بلیت ها را چک کنی نه اینکه هر کسی را که دوست داشتی بیاوری داخل!"مسوول کنترل هم که معلوم است برای اولین بار این جایگاه را تصاحب کرده می گوید: " آقا ۶۰ تومان نه ۱۵۰ تومان!" اما تا مامور نیروی انتظامی دور می شود بلیت و پول را میدهم و هیجان زده از یک حرکت انتحاری وارد محوطه ورزشگاه می شوم .البته آنجا می فهمم کور خوانده ام و باید بازی را از روی پله های سیمانی و سرد و خشک بین صندلی ها تماشا کنم چرا که صندلی ها را هواداران پر کرده اند.به ناچار پله های سیمانی را انتخاب میکنم و گوشه ای قرار میگیرم. آرام آرام همه پله های سیمانی هم پر میشود به طوریکه جای سوزن انداختن نیست و مدام یکی به دیگری غر میزند که " لطفا پاهایت را جمع کن کمرمان درد گرفت" 


* حدود ۳ ساعت تا آغاز بازی باقی مانده است.  آبی برای خوردن حداقل میان تماشاگران نیست و از فروشندگان آب و تنقلات هم خبری نیست. هر کس هم که قصد خرید آب و تخمه و... یا دستشویی رفتن دارد باید به سختی و التماس از بین جمعیت بالا و پایین شود.کار به جایی میرسد که برخی افراد کفش هایشان را در می آورند و به دست میگیرند تا هنگام عبور از میان هواداران حداقل لباس کسی را کثیف نکنند و مجوز تردد بگیرند!

*تحلیل های هواداران شروع شده است. همه امیدوار به پیروزی و جشن قهرمانی هستند. سعی میکنم بیشتر شنونده باشم اما طاقت نمی آورم و میگویم خیلی هم امیدوار نباشید. امروز یا مساوی یا باخت. بردی در کار نیست. استقلال خیلی انگیزه دارد که دربی رفت و قهرمانی را یکجا تلافی کند.چند نفری معترض میشوند. " آقا چی میگی؟ نکنه اون طرفی هستی و جا گیرت نیامده اومدی این طرف؟!"


*برنامه های کانون هواداران پرسپولیس پر بار تر از آن طرفی هاست و همه سرمست و امیدوار به جشن قهرمانی از عباس اسماعیل بیگی تعریف و تمجید می کنند.در همین حین پارچه نوشته ای روبروی جایگاه به شکل وارونه باز میشود با مضمون " wellcome  infantino" همان هوادارانی که چند لحظه قبل از مدیر کانون تعریف میکردند حالا هر چه بد و بیراه است نصیب اسماعیل بیگی میکنند که از عهده مدیریت یک پارچه نوشته هم بر نمی آید!


*سرانجام دو تیم به میدان می آیند و داور سوت را که میزند موجی از نگرانی سکوها را فرا می گیرد. یکی یکی همانها که خیالشان از برد دربی راحت بود حالا نگران شده اند.چرا اینقدر بد بازی میکنیم؟! چرا منشا در ترکیب نیست؟! دوباره این ربیع خواه تو ترکیبه؟! لج بازی برانکو کار دستمان میدهد، چرا محسن مسلمان نیست؟!استرس مرگ شدیم، برانکو چکار میکند؟!کاش بازی زودتر تمام شود و...در همین اوضاع و احوال استقلال گل را هم میزند و آن سمت ورزشگاه منفجر می شود و این طرف همه  از برانکو می نالند.


*نیمه اول تمام میشود. بین دونیمه دوباره تحلیل ها داغ میشود حالا دیگر همه به مساوی هم راضی اند. موبایل ها آنتن نمیدهد و اینترنت هم قطع است.خبر میرسد بازی ذوب آهن مساوی است و حالا فقط یک گل می تواند عزای قرمزها را به جشنی تاریخی تبدیل کند. اما با شروع نیمه دوم و با وجود برتری پرسپولیس  از خلق موقعیت خبری نیست.


*کم کم زمزمه تشویق محسن مسلمان از گوشه ای از ورزشگاه شنیده میشود اما همه گیر نشده است.بازیکنان ذخیره از روی نیمکت بلند میشوند و به پشت دروازه میروند حالا تقریبا تمام ورزشگاه یکصدا مسلمان را صدا میزنند و مسلمان هم به تشویق ها عکس العمل نشان میدهد و دست تکان میدهد اما برانکو کوتاه بیا نیست .


*بازی رو به پایان است و هواداران پرسپولیس همچنان امیدوار شاید اتفاق دیدار پایانی پرسپولیس و سپاهان در وقت های اضافه باز هم تکرار شود ؛ به خصوص که روبروی جایگاه و مقابل چشمان رییس فیفا آبی و قرمزها با پرتاب سنگ خوب از خجالت هم در می آیند و بازی را رها کرده اند.


*یک سمت ورزشگاه شادی و بزن و بکوب است و سمت دیگر ورزشگاه همه از برانکو دلخورند و در حین ترک ورزشگاه به پشت سر نگاهی می اندازند شاید معجزه ای  رخ دهد و توپ از خط آبی ها بگذرد. زمان مثل برق و باد میگذرد ووقت های اضافه تمام میشود و فغانی در سوتش می دمد.تیفوسی های آبی مست و مسرور پس از جشنی به یادماندنی در مسیر خروجی ورزشگاه برد دربی را به رخ هواداران رقیب میکشند و سرخ های مغموم قهرمانی لیگ را به آبی ها یادآوری میکنند.. و این است " یک دربی واقعی" به تعبیر اینفانتینو...

نویسنده: امین زیدآبادی