حمیدرضا صدر با بازنگری ناکامی تیم ملی ایران برابر استرالیا طی راهیابی به جام جهانی 1974 پرداخته. تورنمنتی که می توانست اولین حضور ما را در جام جهانی رقم بزند.
به گزارش "ورزش سه"، همه آنها در اوج بودند و در بهترین سال های زندگی ورزشی شان بسر می بردند. برای مان بهترین بهترین ها بودند. آمیزه ای بودند از تجربه و کمال. هنر فردی و شناخت گروهی. قهرمان آسیا بودند و قرار بود تیم ملی را راهی جام جهانی 1974 کنند. قرار بود ما را برای نخستین بار به ضیافت بزرگ ببرند: ناصر حجازی، ابراهیم آشتیانی، جعفر کاشانی، اکبر کارگرجم، علی پروین، محمد صادقی، پرویز قلیچ خانی، غلامحسین مظلومی، اصفر شرفی و محمد رضا عالخانی. با این وصف تلخ ترین شکست تیم ملی را با آنها به یاد سپردیم. آن بعد از ظهر تلخ نکبتی را.
سفر پرتنش تنش اولیه از انتخاب بازیکنان آغاز شده. انتخاب کنندگان پرشمار بوده اند: سرگرد محمود بیاتی، حشمت مهاجرانی، منصور امیرآصفی و محمد بیاتی. خط خوردن علی جباری و جواد الئه وردی جدل آور بوده. رئیس باشگاه عقاب به دعوت نشدن ایرج دانایی فرد ستاره اوج گرفته اش اعتراض کرده. محمود بیاتی عنوان سر مربی را گرفته، دنی مک لنان اسکاتلندی عنوان مربی را، محمد بیاتی عنوان کمک مربی را، تقی زرکش هم عنوان پزشک همسفر تیم شده. تنش جاری بیاتی و کاپیتان قلیچ خانی با باشگاه تاج بستر متشنجی ساخته که تیم ملی را رها نکرده.
برنامه ریزی تیم برای سفر به استرالیا و انجام بازی رفت مصیبت بار بوده. کمرشکن و ویران کننده. سفری هجده ساعته. سفری پردردسر به سرزمینی با هفت ساعت اختلاف ساعت با ایران. توقف نه ساعته در سیدنی و سپس ادامه سفر به نیوزلند برای انجام دو بازی دوستانه. جمعا بیش از بیست ساعت پرواز. خستگی، کوفتگی و بیخوابی. عوض شدن آب و غذا. بی اشتهایی. همه اینها به علاوه سنگین ترین ضربه: برگزاری دو بازی دوستانه در نیوزلند. دو بازی با دو تیم قلدر محلی در کریست چرچ و اوکلند. دو بازی با دریافت چهار هزار دلار برای هر دیدار (هر بازی 28 هزار تومان).
نیوزلندی ها خواسته اند نشان دهند فوتبال شان چیزی کم تر از استرالیا نداشته. خواسته اند قدرت شان را به رخ بکشند و کشیده اند. دنی مک لنان در گفتگو با نشریات محلی، تیم ایران را به برزیل تشبیه کرده. ادعا کرده ایرانی ها به باران و سرما عادت دارند. ادعا کرده ایران از سد استرالیا خواهد گذشت. ادعا کرده و ادعا و مردان نیوزلند جنگجوتر شده اند جنگجوتر. هوای نیوزلند زمستانی و سرد بوده. زیر صفر. آن قدر بارانی که بازی اول به تعویق افتاده. تیم در هوای مه گرفته و بسیار سرد شهر کلیساها، کریست چرچ، برابر تیم منتخب این شهر کوچک به تساوی یک یک دست یافته. علی پروین مرد میانی بازیساز قربانی خشونت شده. با شش بخیه روی زانوی چپ. با زخمی به عمق دو سانتی متر. آشتیانی و عادلخانی هم مصدوم شده اند. مربی نیوزلند از خشونت مردانش اظهار تاسف کرده... بازیکنان سرخوش مانده اند. با ایرانی های مقیم استرالیا عکس گرفته اند.در کافه هتل شان پایکوبی کرده اند و مهدی مناجاتی پشت بلندگو رفته و آواز خوانده. بازی تدارکاتی دوم به تساوی بدون گل با نیوزلند انجامیده. همان دیداری که بیاتی از نیوزلندی ها ملتمسانه خواسته خشن بازی نکنند. بی اثر، بی ثمر.
شکست در استرالیا ریل راسیچ مربی استرالیا ادعا کرده همه بازیکنان ایران را می شناسد. ادعا کرده ایران را مغلوب خواهد داد. یکی از نشریات استرالیایی کاریکاتوری از محمود بیاتی روی قالیچه حضرت سلیمان در حالی که بازیکنان ایران برابر مسجدی دعا می خوانند را چاپ کرده. بیاتی بعدها خواهد گفت "... یک روز پیش از بازی آمده بودند به هتل ما در استرالیا و به بازیکنان نامه می دادند. خودم پاکت نامه را باز کردم. نقاشی کرده بودند که هواپیما های جنگنده های استرالیا شیرجه می زند و ما با آفتابه از مسجد فرار می کردیم ... می خواستند روحیه ما را خراب کنند". تیم ایران با ترکیب اصلیاش پا به میدان نگذاشته. پرویز قلیچ خانی و مهدی لواسانی در قلب دفاع جلوی ناصر حجازی ترکیب ناموزونی را شکل داده اند. تیم تا اواخر نیمه اول مقاومت کرده، ولی دروازه حجازی در دقیقه 43 فروریخته، دو دقیقه بعد گل دوم را خورده. گل سوم استرالیایی ها در هفت دقیقه به پایان یعنی ایران 0-3 خرد شده.
نبرد برگشت
دیدار برگشت کمتر از یک هفته بعد در تهران برگزار شده. انتظار کشیده اید و انتظار. آن روز رسیده: 27 مرداد 1352 در استادیوم صدهزار نفری. ترکیب تیم به کلی تغییر پیدا کرده کرده: منصور رشیدی، ابراهیم آشتیانی، جعفر کاشانی، قاسم طبیبی، اکبر کارگرجم، علی پروین، محمد صادقی، کارو حق وردیان، پرویز قلیچ خانی، غلامحسین مظلومی و محمدرضا عالخانی با پیراهن سبز، شورت سفید و جوراب سرخ راهی میدان شده اند. پاول قزاقف قاضی روسی با دو کمک داور هموطنش بازی را آغاز کرده اند.
گل اول خیلی زود زده شده. آشتیانی توپ را درون محوطه جریمه سانتر کرده، مظلومی با سر ضربه ای زده و ویلسون استرالیایی، کاپیتان قلیچ خانی را نقش زمین کرده و داور نقطه پنالتی را نشان داده. قلیچ خانی در دقیقه 14 دروازه زردپوش های استرالیایی را باز کرده. آغازی بیش از حد خوب برای هفتاد هزار تماشاگر نا آرام روی سکوها. آغازی که در دقیقه 32 رویایی شده. همان لحظه ای که قلیچخانی به جلو تاخته و توپ را به مظلومی داده و مظلومی توپ را رو به عقب آرام ساخته و او از پشت محوطه جریمه توپ را روانه دروازه جیم فریزر کرده. بی اعتنا به منطق. بی اعتنا به فاصله. توپ زوزه کشان به سوی دروازه رفته، زیر طاق دروازه خورده و آن سوی خط فرود آمده. سکوها با شادی آمیخته به بهت تماشاگران منفجر شده اند. ولی قلیچ خانی نه به هوا پریده و نه فریاد شادی سر داده، بلافاصله برگشته وسط زمین. همان کسی که نشریه تاج ورزشی او را "بی وطن" خوانده بودند.... ماموریت غیر ممکن ناگهان ممکن به نظر رسیده. تکبر استرالیایی ها محو شده و جایش را به ترس داده. راسیچ با بیقراری ساعتش را نگاه کرده و نگاه. آرزو کرده بازی تمام شود.
نیمه دوم آغاز شده و زمان برای تیم ملی ایران تندتر جلو رفته. جلو رفته و نشانی از گل سوم نیامده. بازیکنان جان کنده اند، به در و دیوار کوفته اند، خسته شده اند. اصغر شرفی جای مظلومی را گرفته و جواد قراب جای حق وردیان را. سی دقیقه تا پایان مانده و آنها چنان دویده اند که توانی برای شان نمانده. پیوستن قلیچخانی در دقایق پایانی به خط حمله هم ثمری نداشته. صدای نفس نفس زدن شان در گوش ها زنگ زده. بوی عرق تن شان سکوها را نشانه رفته. پایان نکبتی نزدیک شده و نزدیک تر. بار شکست سنگین شده و سنگین تر. گردن ها خم شده اند و خم تر. صورت ها رنگ پریده تر شده اند و بی روح تر.ذره ذره تعظیم کرده اید و پنجاه و نه دقیقه انتظار برای گل سومی که هرگز به ثمر نمی رسد عذاب تان داده. قلبهای تان را شکسته و چشمهای تان را خیس کرده، گونه های تان را. در آرزوی به ثمر رسیدن گل سوم سوخته اید. فریادهای تان ملتمسانه شده. دهانها و گلوهای تان خشک شده اند. فیداوت طولانی. خیلی طولانی. سرانجام سوت داور روسی به صدا درآورده.
بازیکنان تان با اکراه پیراهن های شان را با استرالیایی ها عوض کرده اند و راهی رختکن شده اند... همه تان با بغض ترکیده استادیوم از سکوها پایین آمده اید و ثانیه به ثانیه آن بعد از ظهر سگش را در دل های تان جای داده اید. آن شکست تیم ملی ایران را چهار سال عقب انداخته، چهار سال. برای گرفتن انتقام از استرالیایی ها در همان میدان صبر خواهید کرد. صبر خواهید کرد و ایران چهار سال بعد برای نخستین بار راهی جام جهانی 1978 خواهد شد.
حمیدرضا صدر
از همین نویسنده بخوانید:
از رونالدو تا بوفون؛ از آسمان تا زمین
زیدان - آلگری: نیشها را به هیچ بگیر
توخل و دورتموند: وداع سرد سرد با دیوار زرد
فرانچسکو توتی: پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد
گاسکویین 50 ساله: بدون نامهای از محبوبه بیوفا
آیا دو جام یونایتد، جام های میکی ماوس بودند؟!
سه سقوط کرده: ونگر، گواردیولا، مورینیو
زیدان ماند و انریکه رفت
جان تری: وداع مرد احساساتی تک باشگاهه
چلسی 2017: دویدن دنبال باد
شبی در آمستردام برخلاف جریان آب
وقتی هیولا، سرخپوستها را بلعید
بازنگری تاریخیترین قهرمانی پرسپولیس؛ جام 1352
کسی نمیگفت آفتاب در مونیخ میدرخشد
مسی: خرمن آتش در میعاد
ال کلاسیکو: شب خوک زده با فیگو
تونی آدامز و سالاد فصل هجده ملیتی گرانادا
سی ال؛ لبخند دارودسته مادریدی
یوونتوس - بارسلونا: هفت پرده از نبرد انتقامی
میلان؛ فیل بزرگ در تاریکی مطلق
منچستریونایتد؛ چرا این تیم خود را پیدا نمیکند؟
مرگ تدریجی فوتبال هلند: چرا و چگونه؟
سایه روشنهای جذابترین لیگ جهان
مارچلو لیپی: مردی برای همه فصول
قطر - ایران؛ بازخوانی نبرد تلخ دوحه 1376
بهشت بر تو ارزانی باد پسرجان...
سیتی - موناکو؛ کبریت خیس برابر آتش گداخته
بازخوانی اولین فصل مورینیو در چلسی
سیندرلا؛ نیمه شب چهارشنبه به وقت نوکمپ
نه، این همه آرزوهای ناپولی نبود...
تو هم تمام شدی آقای ونگر
انریکه و بارسا: اینجا زمان برای کسی متوقف نخواهد شد
خوردن استیک با دندانهای مصنوعی
معجونی که فوتبال انگلیس را تغییر داد
تجدید خاطره با ایکر کاسیاس
آلگری: از تورین تا لندن و بارسلونا
بارسا در پاریس: ده پرده از کشتار والنتاین
لیگ قهرمانان: ناقوسها برای که بهصدا در میآیند؟
اولین توفان: وسترن در امجدیه
ردبول؛ بوندسلیگا علیه نوشیدنی شیطان!
ظهور و سقوط لستر: وداع با رمانتیسم؛ سقوط نکنید، بمانید آقای رانیری
آرسن ونگر: گربه خانگی میان ببرهای گرسنه
یادداشت حمیدرضا صدر درباره تیم محبوب ایتالیایی؛ رم، کولوسئوم در غیاب سزار
لیورپول و کلوپ: ژانویه عذاب آور
از رونی تا رونالدو: مسیر موازی پسران فرگوسن
از قلیچ خانی و هاشمی نسب تا سرجیو راموس: دست دادن با آتش
رونالدو برزیلی یا رونالدو پرتغالی؟
جام جهانی 48 تیمی: معما، پرسش و دلار
از اوفارل تا کیروش: همان شهرزاد قصهگو
بازگشت یاپ استام به منچستر: داغ آن وداع تلخ
یوونتوس: همان بالا با یک علامت سوال
قربانگاه والنسیا، نفرین خفاشها
فوتبال سال 2016؛ ده پرده از زندگی و مرگ
آیا یونایتد و مورینیو سرانجام به جاده اصلی بازگشتهاند؟
آقای گل محجوب؛ از سیلی عبده تا مرگ در استکهلم
از چلسی تا آرسنال، از آنتونیو تا آرسن
لیونل مسی 2016: هم شیرین شیرین؛ هم تلخ تلخ
یادداشت ویژه حمیدرضا صدر برای برنده توپ طلا؛ رونالدو: رنج به علاوه سرمستی
گواردیولا در باتلاق انگلیسی
میلان: مشت آهنین درون مخمل راه راه
ردبول، نوشابه منفور بوندسلیگاست!
هفته چهاردهم لیگ برتر: باران آنها را برد
ال کلاسیکو 232 : کسالت آمیخته به جادوی صد
هفته سیزده لیگ برتر: کونته آن بالا و مورینیو این پایین
تا 41 سالگی در برنابئو؛ کریستیانو میتواند؟
با این بارسلونا چه باید کرد؟
رئال به روایت زیدان: بی های و هوی، بی زرق و برق
هفته دوازده لیگ برتر: نه، تو دیگه خاص نیستی!
استیون جرارد: تاریخ تو را به کدام سو خواهد برد؟
وداع با منصور پورحیدری؛ آن چروکهای عمیق