شهرام وزیری_روز ها چه تند در گذرند....انگار همین دیروز بود تا چشم باز می کنی دیروزت با فردایت گره خورده....فدراسیون دادکان بود.. بچه پهلوون تازه پشت میز ریاست نشسته بود ...برای تبریک رفته بودم پیشش از من خواست با فدراسیونش همکاری کنم...همکاری من با حکم مشاور فدراسیون در تیم های ملی شروع شد چندی نگذشته بود که مسولیت روابط عمومی را هم رو کولم گذاشت !....سال ها بود که ،، سرهنگ ،، را ندیده بودم ما همکاران به جای عبدالقدیر به او میگفتیم جناب سرهنگ با اون جدیتی که در کار داشت چقدر بهش می امد شخصیتش جدی تر از یک روز نامه نگار بود ....قبل از اینکه روابط عمومی دادکان را تحویل بگیرم با دکتر شرط کردم که باید امکانات لازم را برای راه اندازی یک روابط قوی در اختیارم بگذارد....این شد که برای راه اندازی سایت فدراسیون یکی از اولین کسانی که دعوت بکار کردم همین سرهنگ بود جناب سرهنگی که پیشینه پر باری در رسانه های ورزشی داشت ...این شد که از وی خواستم چند خبرنگار صفر کیلومتر که استخدام شده بودند را آموزش دهد تا در قسمت های مختلف سایت زیر نظر خودش که مسوول ویریش مطالب بود مشغول بکار شوند ....وسرهنگ باچنان جدیتی این مهم را دنبال میکرد که اشک شاگردانش را در اورده بود سرهنگ عزیز یک همکار صادق بود ...وی بدون کوچکترین چشمداشتی صادقانه در فدراسیون دادکان خدمت می کرد ...مردی شریف وخوش قلم ورفیقی دوست داشتنی ...دادکان که رفت ومن رفتم ان تیم صمیمی سایت هم ازهم گسست تا فاصله ها میان دوستان بیشتر شود یادش گرامی باد که خاطره سرهنگ عبدالقدیرخان هرگز فراموش شدنی نیست....در واقع عبدالقدیرخان تیمسار رسانه های ورزشی بود....درجه هایش در نسیان زدگی زمانه عقب افتاده بود !