خداداد نبودن علیه خداداد بودن

خداداد نبودن علیه خداداد بودن

*خداداد بودن ، چیز بهتری بود ؛ خیلی بهتر از این که دیروز . آن وسط ، در  جنگ حقیرانه یک امتیاز بالا یا پایین ؛ وقتی با دست راست به بازیکن ها می گفت زمین را ترک کنند . 

*خداداد بودن ، اگر شما یادتان باشد ، فراری بود در اولین بازی عمر در ورزشگاه آزادی . آن وقت که با پیراهن سیاه و سرخ شبه میلانی ابومسلم به مربیگری کاظم غیاثیان 80 هزار هوادار پرسپولیس را در لیگ تازه تاسیس آزادگان با استعداد عجیب اش آشنا کرد . خداداد که با کله تراشیده و سبیل در آمده – درنیامده در دقایق آخر پنالتی را از محمد پنجعلی گرفت و بعد آن را به دستان سعید عزیزیان کوبید . 

*خداداد بودن ، ترک اردوی تیم ملی بود . یک تصمیم عجیب از یک بازیکن جوان در دوره حاکمیت مطلق علی پروین . بازیکنی که بعد 24 ساعت حضور در اردوی ملی پیش علی آقا رفت و رخصت گرفت و گفت زمانی به تیم ملی برمی گردد که بهتر و در حد درجه یک های ایران شده باشد . او جنگ با تهرانی ها را تاب نیاورده و رفته بود تا بعدا جواب دماغ های بالای اردوی ملی سال 69-1370 را بدهد .

*خداداد بودن یک هو در بازی پرسپولیس – فتح یقه هواداران سنتی قرمز ا چسبید . دیداری که با برد 6-0 فتح در جام حذفی تهران به اتمام رسید . نتیجه ای باورنکردنی و با همکاری زوج خداداد – رضایی کمال ؛ فتحی ها آن روز دریافتند که غرزدن خداداد از دست مشهدی ها و سرباز گیری شان عجب کار درستی بوده . عجب بازیکنی . 

*خداداد بودن ناگهان رسید به دخالت مدیر در کار سرمربی . وقتی استانکو با تصمیم امیرعابدینی ، عزیزی را به تیم پرسپولیس ، حاضر در جام باشگاه های آسیا اضافه کرد تا با حضور ناگهانی او ، قافیه باخته در قطر به صعودی شیرین  و بزرگ تبدیل شود . دو مسابقه ای که خداداد را در فهرست مسافران جام ملتهای آسیا 96 رساند . جایی که قرار بود تاریخ شکل بگیرد . 

* خداداد بودن ؛ هنوز برای خیلی ها تماشای گل استثنایی او به عربستان در آخرین بازی مرحله گروهی در دبی یک لذت بزرگ است . گلی از مهاجم فریمانی تیم ملی که در اولین میدان بزرگ نشان داد که با چه استعدادی به دنیا آمده است . او بهترین بازیکن تورنمنت جام ملتهای آسیا 96 شد ؛ اگر چه ایران با وجود درخشش خیره کننده او و دایی و باقری و میناوند و بقیه به سکوی سوم قناعت کرد . 

* خداداد بودن دیگر چیز مهمی بود . اما هنوز مانده بود تا 8 آذر ، وقتی که پرنده از قفس آزاد شود و حماسه شکل بگیرد . لحظه ای که او را به صدر مجلس برد ؛بالاتر از همه ستاره ها و اسطوره ها . ارتفاعی که فقط خود او و شاید یکی دو نفر حس اش کردند. پاداشی برای خلق مهمترین لحظه یک نسل ، وقتی فریادها یکی شد و برای شادی به خیابان ها ریختیم .    

*خداداد بودن یکسال بعد به تصویری ناامید کننده رسید. عصبانیت شدید از تعویض در بازی در آمریکا و رفتار زشت با جلال طالبی سرمربی تیم ملی ، آن وقت که رگه هایی از آن روی سکه خداداد به نمایش در می آمد . بازیکنی که در اوج به یک معترض همیشگی بدل شد و این رویه را در مواجهه با منصورپورحیدری سرمربی بعدی تیم ملی ادامه داد و در بازگشت به تیم ملی با جلال طالبی هم موفق نبود .

* خداداد بودن ؛ در کشاکش درخشش باشگاهی و ناسازگاری ملی به مردی برخورد که اراده ای محکم در برخورد با ستاره ها داشت ، میروسلاو بلاژویچ سرمربی جدید تیم ملی ایران که خیلی زود پرونده شماره 11 درخشان تیم را بست ، اگرچه شاید حضور خداداد در تیم ملی ، او را به جام جهانی می برد کما اینکه 4 سال بعد برانکو ایوانکوویچ از نرمش خود در قبال دعوت از خداداد بهره بزرگی برد و او گره از کار بازی سخت قطر – ایران گشود . 

*خداداد بودن یک قهرمانی درخشان با پاس هم دارد . سالی که همه چیز او در اوج بود و در هم آمیختگی بلوغ و نبوغ  و روح سرکش عزیزی ، سفید و سبزها را قهرمان ایران کرد . خداداد با جام لیگ سوم ، شایسته ترین بازیکن ایران برای قهرمانی بود ، بازیکنی با گلهای تماشایی و پاس گل های استثنایی . 

*خداداد بودن وقتی به خداحافظی رسید که مصطفی دنیزلی در یک تمرین سبک دیگر خداداد را تحمل نکرد تا ستاره بعد از یک دوره حضور در عقاب و راه آهن فوتبال را کنار بگذارد و به جمع مربی ها بپیوندد. یک مربی تجربی که در ابومسلم و پیام به جایی که می خواست نرسید و با استقلال اهواز سقوط را تجربه کرد . او حالا پس از سالها غیبت سرمربی سیاه جامگان است ؛تیم بی پول مشهدی که هرچه ندارد خداداد را دارد . مربی تجربی ، ستاره بزرگ تاریخ فوتبال که کودک درونش به بیرون کشیدن تیم از زمین اعتقاد دارد .

*خدادادبودن ؛ نوشتن تاریخ است . کاش آدم یک طوری خداداد باشد که ته داستان ، وقت بازنشستگی یک لیست افتخار پیش روی خود بگذارد پر از جام و مدال  و فقط یکی دو خرابکاری ( که لاجرم و طبیعی است) . کاش آدم یادش نرود  خداداد بودن چه بوده وچیست ؛ حتی اگر خود خداداد باشد و شاید فراموش کرده باشد که موقعیت بزرگ و  موهبتی مثل خداداد بودن را نباید اینطور به فنا داد .

پژمان راهبر