به بهانه خداحافظی جرارد؛ اسطوره ای که همتا نداشت

به بهانه خداحافظی جرارد؛ اسطوره ای که همتا نداشت

وبسایت رسمی برنامه نود - نام او تداعی گر ناب ترین جنس فوتبال است، بازیکنی بی مانند و تکرار نشدنی که همه چیز را با هم و یک جا داشت. «استیوی» مردی از مکتب آنفیلد ولی نه فقط برای آنفیلد، که او متعلق به همه دنیای فوتبال بود.

به گزارش وبسایت نود، استیون جرارد بازیکن افسانه ای و سابق تیم های ملی انگلیس و لیورپول پس از مدتی حضور در MLS ترجیح داد تا از دنیای فوتبال خداحافظی کند. اگر چه هرگز چهره یک سلبریتی را نداشت، اگر چه مدل مو و مدل زندگی اش هرگز برای پاپاراتزی ها جذاب نبود، اگر چه هرگز اهل مصاحبه های تیتر خور و جنجال های جاذب نبود اما یک بازیکن تمام عیار بود، بازیکنی که هیچ چیز کم نداشت، حتی نادرست بودن واژه «فوتبالیست» را هم استثنائاً چشم پوشی می کنیم تا جان کلام را بهتر به مخاطب برسانیم؛ استیوی یک فوتبالیست کامل بود، فوتبالیستی که با مغز (و نه با پا) بازی می کرد، فوتبالیستی که فوتبالش شطرنجی بود، بازی مغزها بود مثل آندریا پیرلو، ژاوی، پپ گواردیولا (در دوران بازی) و زین الدین زیدان.

او نه گلزن بود، نه یک بازیکن فانتزی، نه یک هافبک دفاعی خشک و بی روح که فقط تکل بزند و درگیر شود، نه یک مدافع قلدر بلکه همه این قابلیت ها با یکدیگر ممزوج شده و در وجود استیوی جرارد تبلور یافته بود. پاس هایش فانتزی ترین بود، وقتی تکل می زد و درگیر می شد از بهترین مدافعان و هافبک های دنیا نیز بهتر عمل می کرد، گل می زد، پاس گل می داد و یک رهبر واقعی واقعی واقعی بود. دفاع وسط، دفاع راست، هافبک دفاعی، هافبک هجومی، هافبک وسط، مهاجم دوم، واقعاً پُست بازی اش کجا بود؟

گویی برای بستن بازوبند کاپیتانی به دنیا آمده، برای بهترین بودن، 17 سال با پیراهن لیورپول حتی در دورانی که خبری از آن شکوه اساطیری باشگاه نبود ولی استیوی از آن بیابان خشک و برهوت به هافبک «نامبر وان» فوتبال تبدیل شد، حسرت قهرمانی لیگ برتر بر دلش ماند اما نامش تا ابد با حماسه استانبول عجین خواهد ماند. ظلم بزرگی بود اگر استیوی بدون یک جام بزرگ از فوتبال خداحافظی می کرد در نسلی که نه لیورپول، لیورپول بود و نه سه شیرها، نشانی از شیر داشتند.

در واقع جرارد با لیورپول تقریباً همه جام های داخلی و اروپایی را برد الّا آن چیزی که باید می برد. شاید خودش و خیلی ها آرزو داشتند که او 20-30 سال زودتر متولد می شد تا عضوی از همان نسل رؤیایی لیورپول باشد، استیوی لایق آن لیورپول سال های دهه 70 و 80 میلادی بود تا در کنار کوین کیگان، کنی دالگلیش، گرام سونس، آلن هانسن، ایان راش و جان بارنز بازی کند اما نمی شود با تقدیر کاری کرد. به هر حال چنین مقدر شد تا او در کنار امیل هسکی، پیتر کراوچ و فلورن سینما پونیوله بازی کند.

استیوی در 3 جام جهانی و 3 یورو تیم ملی انگلستان را همراهی و در 2 تورنمنت، بازوبند کاپیتانی تیم ملی را بست. بر خلاف لیورپول که هیچ گاه زایشی از یک نسل طلایی در دوران جرارد نداشت، نابغه آنفیلد در پُر ستاره ترین تیم ملی انگلیس حضور یافت و خودش یکی از درخشان ترین ستاره ها در بین سلبریتی های اسون گوران اریکسون شد. همان تیمی که برایش ردای قهرمانی جهان را دوخته بودند ولی ره به ناکجا آباد برد.

اگر توپ طلا نگرفت، خودش کمتر از فوتبال ضرر کرد زیرا نام او تا ابد در فهرست بازیکن هایی قرار می گیرد که باید توپ طلا می گرفتند ولی نگرفتند. شاید نوع بازی جرارد خیلی به درد توپ طلا نمی خورد و یا شاید چهره یک سلبریتی را نداشت که با شیک ترین کت و شلوار و یک ژست دلربا جلوی فلش دوربین ها، با جایزه اش خودنمایی کند. او تنها بازیکن تاریخ فوتبال می باشد که در فینال جام حذفی و جام اتحادیه انگلیس، فینال جام یوفا و فینال لیگ قهرمانان اروپا گلزنی کرده است.

اولین بازی اش با پیراهن لیورپول در 29 نوامبر 1998 بود وقتی که در آخرین دقیقه بازی مقابل بلکبرن به جای وگارد هگم به بازی رفت. چهره ای کودکانه و معصومانه داشت، شاید در آن لحظه فقط همان استعدادیاب های باشگاه که او را در 8 سالگی کشف کرده و به آکادمی لیورپول برده بودند، تقدیرش را بهتر از همه حدس می زدند. عجیب این که خداحافظی اش از فوتبال باز هم در ماه نوامبر اتفاق افتاد، این بار 24 نوامبر 2016 و پس از یک سال و نیم بازی با پیراهن لس انجلس گلکسی.

شاید برای ما جالب باشد که بدانیم استیون جرارد در اوایل حضورش در لیورپول، مجبور به بازی در پست دفاع وسط و حتی دفاع راست شد اما به قدری استعداد و نبوغ داشت که مربی اش را مجاب کرد تا از او در کنار جیمی ردنپ در خط هافبک استفاده نماید.

شاید اوج هنر استیوی را تکل های منحصر به فرد او بدانیم، شاید استثنایی بودن او در تاریخ فوتبال به همین دلیل است که همه ویژگی ها را یک جا داشت. کدام بازیکن را سراغ دارید که تکل هایش، برند بازی اش باشد ولی قشنگ ترین گل ها را بزند، متفکرانه ترین پاس ها را بدهد، پاس های گل باور نکردنی بفرستد، بازی سازی کند، دفاع کند، در حمله و ضد حمله مشارکت داشته باشد، رهبر و کاپیتان تیمش باشد، مغز متفکر تیمش باشد و در یک کلام تلفیقی از فانتزی و صلابت آغشته به تفکر در ساق پای او دیده شود.

در عرض 3-4 فصل به قدری خوب ظاهر شد که حتی ژرار هولیه سرمربی وقت باشگاه لیورپول بازوبند کاپیتانی را در سال 2003 از سامی هوپیا گرفت و به استیوی داد. هولیه معلم بزرگ فوتبال بود و نشانه های بزرگی را به خوبی در وجود او حس کرده بود. در واقع هولیه باعث شد که یک جوانک گمنام به تیم اصلی باشگاه راه یابد و در مسیر رشد و ترقی برق آسا قرار بگیرد.

وقتی ژرار هولیه از لیورپول رفت، چلسی به دنبال ماهی گرفتن از آب گل آلود شد و پیشنهاد آبی ها به جرارد، قدری اغواگرانه بود که حتی خود وی نیز برای اولین بار وسوسه جدایی از باشگاه به سرش زد اما او یک مرد استثنایی بود، مردی که به پیراهن تیمش تعصب داشت، پس تصمیم گرفت که بماند و دوران جدیدی را با رافائل بنیتز تجربه کند.

شاید اگر به چلسی می رفت، لیگ برتر را هم به کارنامه اش اضافه می کرد اما او تصمیم درست تری گرفت و در لیورپول ماند تا اسطوره وفاداری به باشگاهش شود. البته استیوی هرگز خاطرات خوشی از چلسی ندارد، چه آن گل به خودی لعنتی در فینال جام اتحادیه 2005 و چه آن سُر خوردن لعنتی در بهار تراژیک 2013 که قهرمانی لیگ را از چنگال لیورپول در آورد و حسرت را ماندنی تر کرد.

می گویند زیباترین گل خود و یکی از زیباترین گل های تاریخ فوتبال را به المپیاکوس زد ولی خودش می گوید که آن گل، حساس ترین گل عمرش بود و نه الزاماً زیباترین. رهبر تیمش در «معجزه استانبول» بود، یک گل زد و یک پنالتی گرفت تا بدهکاری فوتبال به خودش را صاف کند. استیوی در چهارصدمین بازی اش با پیراهن لیورپول، به آرسنال گل زد، در سیصدمین بازی اش در لیگ برتر به بلکبرن گل زد، در چهارصدمین بازی اش در لیگ برتر به اورتون گل زد و در صدمین بازی اروپایی نیز دروازه رئال مادرید را گشود. عجیب این که اولین و سیصدمین بازی جرارد در لیگ برتر و همچنین پانصدمین بازی او با پیراهن لیورپول در مقابل یک تیم یعنی بلکبرن انجام شد!

زین الدین زیدان همیشه به بازی استیوی علاقه داشت و چند بار از او به عنوان بهترین بازیکن دنیا یاد کرد. آن اشتباه شوم در مقابل چلسی باعث شد تا فصل رؤیایی لیورپول با رهبری برندن راجرز و هنرنمایی های استیون جرارد و لوئیز سوارز به پایان برسد، فصلی که پایانی شد بر دوران شکوهمند استیوی در آنفیلد. هیچ گاه پس از آن اتفاق، اوضاع بر وفق مراد او نبود، انگار مسئولان باشگاه لیورپول دیگر آن احترام سابق را به استیوی نمی گذاشتند.او یک اسطوره بود، یک مرد تاریخ ساز، خودش به تنهایی گوشه ای از تاریخ باشگاه را حمل می کرد، پس مسلماً قادر به تحمل این رفتارها نبود. تصمیم به جدایی گرفت و به آن طرف اقیانوس ها رفت، به جایی رفت که روزی دیوید بکام نیز در آنجا دلتنگ روزهای خوش جوانی می شد. یک سال و نیم در گلکسی و یک عصر دلگیر پاییزی، 24 نوامبر 2016 خبر خداحافظی اش موجب دلتنگی بیشتر برای بازی های او شد. استیوی نیز از دنیای فوتبال رفت مثل همه اسطوره ها اما نامش جاودان شد مثل همه اسطوره های فوتبال. آیا فوتبالیستی همچون استیون جرارد دوباره متولد می شود؟

محمدرضا شعاعی

4464