روایت جالب فوکس از قهرمانی/ زنده از شهر لستر لعنتی!

روایت جالب فوکس از قهرمانی/ زنده از شهر لستر لعنتی!

لسترسیتی توانست فصل گذشته در میان نگاه های ناباورانه همه قهرمانی در لیگ برتر انگلیس را جشن بگیرد.

به گزارش کاپ، کریستین فوکس، بازیکن لسترسیتی، در یادداشتی به قلم خودش در توضیح قهرمانی می گوید: جیمی واردی مهمانی گرفته بود. من در مورد آهنگ آن صحبت نمی کنم. 2 می 2015 بود و اگر تاتنهام چلسی را شکست نمی داد ما قهرمان لیگ می شدیم. ما، لسترسیتی کوچک. همه بچه ها می خواستند اگر امکانش باشد، با هم باشند، پس جیمی واردی ما را به خانه اش دعوت کرد تا بازی را ببینیم. کل خاطرات شب محو احساسات بود، اما من یک چیز را خوب به یاد دارم و هیچ گاه فراموش نمی کنم. وقتی می خواستم از خانه ام به مهمانی بروم در آشپرخانه به همسرم گفتم: من امشب به عنوان قهرمان لیگ برتر به خانه باز می گردم. پیش بینی ام برای مدت زیادی از بازی درست نبود، تاتنهام در ابتدا به گل رسید و قبل از اتمام نیمه اول بازی را 2-0 کرد. مسخره بود، شما 22 بازیکن را می بینی که در اطراف آشپرخانه خانه جیمی واردی ایستاده اند، اسنک می خوردند و می نوشند و همگی ناراحت هستند. حتی شینجی اوکازاکی. حتی شینجی اوزاکی ای که موقع گریه کردن می خندد هم ناراحت بود. بله شینجی بیچاره هم ناراحت بود، اما من حسی داشتم، احساس می کردم چلسی کاری انجام خواهد داد. وقتی نیمه دوم شروع شد همچنان نمی توانستم بنشینم. در طول یک دقیقه حالت من از حالت نشسته به ایستاده و دراز کشیده تا قدم زدن در خانه برای نوشیدن و داد زدن جلو تلویزیون تغییر می کرد و این چرخه تکرار می شد.

58 دقیقه دردناک سپری شد تا اینکه گری کیهیل برای چلسی موفق به گلزنی شد و نتیجه را 2-1 کرد. گری تو خیلی خوبی!

من داد می زدم: ایول بچه ها، ایول چلسی!

به مدت 20 دقیق داد می زدم، بچه ها دیوانه شده بودند.

دقیقه 83، هازارد! هازارد، مرسی مرد!

از شش سالگی فوتبال می بینم، اما گلی به این زیبایی ندیده بودم. وقتی هازارد توپ را به گوشه سمت راست فرستاد من باور نمی کردم، ضربه ای غیرقابل مهار بود. پس از گل همه دیوانه شده بودند. همه بالا و پایین می پریدند. بشقاب و غذاها پرواز می کردند! نوشیدنی ها همه جا ریخته شده بود. حالا جیمی واردی یک مهمانی واقعی داشت.

وقتی دو هفته بعد در هفته آخر مسابقات با چلسی بازی داشتیم پس از بازی به سمت هازارد رفتم و به او گفتم: آقا ممکن است پاهایتان را ببوسم؟ او خندید.

در ده دقیقه پایانی بازی قلبم خیلی تند می زد.به یک باره یادم افتاد موبایلم را دربیاورم و فیلم بگیرم تا همسر و بچه هایم بتوانند آن صحنه ها را ببینند. وقتی که بازی تمام شد، وقتی که ما قهرمان لیگ برتر بودیم، واو.

بعضی از بچه ها پس از آرام شدن اوضاع می خواستند به خانه برگردند ولی نمی توانستند. به یک باره سر و کله صدها طرفدار لستر در بیرون خانه جیمی واردی پیدا شد. در آنجا گزارشگران و استیشن های پخش زنده حضور داشتند و همه چیز را زنده پخش می کردند، مانند پاپاراتزی های هالیوود. من با بی اعتمادی به تی وی نگاه می کردم زیرا در روی صفحه آن زده بود: زنده از خانه جیمی واردی در لستر. نه منچستر، نه لیورپول، نه لندن، زنده از شهر لعنتی لستر! این دقیقا لحظه ای بود که دیوانه کننده بودن کل داستان را نشان می داد. شوخی می کنی؟ واقعا این اتفاق افتاد؟ چه طور همچین اتفاقی افتاد؟

هرگز انتظار نداشتم که قهرمان لیگ برتر شوم، مخصوصا با لستر. همان طور که مردم می دانند، در ابتدای فصل گذشته در بنگاه های شرط بندی شانس قهرمانی ما یک به 5000 بود. اگر کسی روی این شرط بندی می کرد که الویس پرسلی زنده پیدا شده است، شانس بیشتری به نسبت ما داشت.