وبسایت رسمی برنامه نود - در سال 1991 مهاجم داربی کانتی با سرمربی مشهور ناتینگام فارست قرار ملاقات می گذارند تا درباره رکورد نقل و انتقال بریتانیا مذاکره کنند. این داستان را از طریق یک فیلمنامه نویس بسیار تخیل پرداز بررسی می کنیم.
به گزارش وبسایت نود و به نقل از گاردین، شاید تاکنون داستان هایی که طی روزهای اخیر درباره برایان کلاف گفته شده باشد را شنیده اید. این که می گویند او به طور آشکارا و همچون یک انسان بی مبالات شروع به نوشیدن مشروبات الکلی کرده و سپس برای به خدمت گرفتن دین ساندرز برای ناتینگام فارست و شکستن رکورد نقل و انتقالات بریتانیا به هر دری می زند.
حتماً این داستان را شنیده اید که بهترین مربی های تاریخ فوتبال در گذشته ها هرگز به ساز واسطه ها و مدیر برنامه های یک بازیکن نمی رقصیدند و همواره تصمیم گیری آنها مستقلانه بود. برایان کلاف هم یک انسان معمولی نبود. نام او در همه صفحات تاریخ فوتبال بریتانیا دیده می شود. او کسی نبود که وقتش را برای آدم های معمولی تلف کند. شاید داستان پیتر شیلتون را شنیده باشید که وقتی دو واسطه به کلاف فشار می آورند تا وی را مجاب به خرید این دروازه بان ملی پوش کنند، در دفتر کار خویش منتظر آنها می ماند و هنگامی که پای خود را در دفتر گذاشتند، با راکت اسکواش به جان آنها می افتد و هر دو را فراری می دهد! حالا تصور کنید که یک بازیکن جوان هستید و یک مرد بزرگ همچون برایان کلاف بر روی نام شما انگشت می گذارد. دین ساندرز هنگامی که در داربی کانتی بازی می کرد، چنین شانسی را به دست آورد.
دین ساندرز به Talk Sport می گوید که وقتی شنیدم او می خواهد مرا ببیند از جای خود برخاستم. کمی استرس گرفتم. به هر حال او برایان کلاف بود. برای یک مرد جوان ملاقات با او می توانست بسیار هیجان انگیز باشد. به محل ملاقات رفتیم. ابتدا نگاهی به کوین مدیر برنامه هایم کرد ولی حاضر نشد که با او دست بدهد. رو به من کرد و گفت:
پسر! می توانم کمی با تو صحبت کنم یا این که باید با او (مدیر برنامه های ساندرز) هم کلام بشوم؟
در پاسخ گفتم:
با خودم صحبت کنید آقای کلاف!
پاسخ جالبی داد:
ممنون پسر! چون واقعاً دوست نداشتم درباره فوتبال جلوی او حرف بزنم. او برای فوتبال خیلی چاق به نظر می رسد!
بگذارید تا از ابتدا شروع کنیم. دین ساندرز می گوید که این ملاقات در ژوئن 1991 در منزل آلن هیل دستیار برایان کلاف صورت گرفته است. ساندرز آن صحنه ها را با رجوع به حافظه خویش تشریح می کند:
بهترین باغچه ای که تاکنون می توانستید ببینید. در سالن منتظر ماندیم تا درباره انتقال 2.9 میلیون پوندی به مذاکره بپردازیم. سرانجام مردی با کاپشن سبز، شلوارک سفید، جوراب های سفید و گونه های لک دار و رنگ پریده وارد سالن شد. یکی از حضار با صدای بلند و خندان فریاد می زند که همیشه رنگ رخسارش پریده و لک دار بود.
همه چیز در ابتدا کمی عجیب و غریب به نظر می رسید. ساندرز می گوید:
نشستیم. او به سمت دیگر خانه قدم می زد و به دیوار نگاه می کرد. صندلی موجود در گوشه اتاق را برای نشستن انتخاب کرد. بینی اش فقط یک اینچ با دیوار فاصله داشت. یک دقیقه منتظر بودیم تا شروع به صحبت کند. سرانجام انتظار به پایان رسید و شروع به صحبت کرد آن هم رو به دیوار! به ناگاه کلاف صندلی خود را روی کف اتاق هل داد و روی زانوان خود نشست!
شروع به صحبت کرد:
من فکر می کنم که ...
دین ساندرز در ادامه می گوید که هیچ چیز را از صحبت های آن لحظه برایان کلاف به خاطر نمی آورد.
کلاف شروع به خزیدن روی دست ها و زانوهای خویش شد تا به خرید جدید گران قیمت خود نزدیک شود و طوری چشم های خود را می چرخاند که دین ساندرز در درون خود به این نتیجه می رسد که برایان کلاف در شرایط طبیعی قرار ندارد! دین ساندرز یک داستان سرا نیست اما حس امپرسیونیستی او در حال جوانه زدن است. مهاجم اسبق تیم ملی ولز ادامه می دهد:
او روی کف اتاق می خزد. توقف می کند، به فرش نگاهی انداخته و می رود.
از نگاه خیال پردازانه، انگار کلاف از فرش خانه هیلی خوشش آمده و از وی می پرسد که این فرش را از کجا خریده ای؟ هیل در پاسخ می گوید:
بازار فرش
و سپس کلاف می پرسد:
چند؟
هر یارد مربع را 12.99 پوند خریداری کرده ام.
و پاسخ کلاف:
باربارا (همسر برایان کلاف) عاشق این مدل فرش بود. چه انتخاب خوبی کردی پسر!
ساندرز در ادامه می گوید که این داستان خیلی قدیمی بوده ولی هنوز جای خنده دار آن را بازگو نکرده است. کلاف شروع به صدا زدن فاتسو مدیر برنامه های ساندرز می کند. او به باغچه رفته و طبق گفته ساندرز، یکی از گل های گلدان را می چیند. سپس همه گل ها را از گلدان در می آورد!
از نظر ساندرز، زیباترین گلدانی بود که تا حالا دیده بود. مملو از گل بود. کلاف کل گدان را خراب کرد تا به خرید جدید خود یک هدیه دلنشین بدهد. سپس یکی از گل ها را همچون میکروفون جلوی دهانش گرفت و بدین ترتیب دین ساندرز مجبور شد که از جای خویش برخاسته و آهنگ مشهور شیکاگو از فرانک سیناترا را با یکدیگر زمزمه کردند.
برایان کلاف در کارهای آرچی گمیل هم دخالت می کرد. او که پیشنهادهای مالی باشگاه ناتینگام فارست را به بازیکن های مختلف ارائه می داد، پس از این دخالت کنار رفت. کلاف اعتقاد داشت که او تنها مربی اول تیم است. وقتی ساندرز پس از دیدار با کلاف به منزل خود رسید، همسرش در سالن منتظر وی بود. ساندرز با گلدانی از گل وارد منزل شد و همسرش را در حالی مشاهده کرد که دست در گردن مادرزن ساندرز انداخته و هنوز از ملاقات جالب وی با کلاف بی خبر بودند.
ساندرز درباره کلاف می گوید:
هرکسی در آن دوره یک داستان از برایان کلاف دارد. برایان کلاف شخصیت بسیار جالبی بود و باعث شد تا این داستان را از دیدگاه یک خاطره جالب بیان کنم. او به شدت درگیر مشروبات الکلی شد و متأسفانه به همین دلیل به یک بیماری ابتلا پیدا کرد که بسیاری از افراد به ویژه ری ویلکینز نیز احتمالاً این مسئله را تصدیق می کنند.
شاید این ماجرا از سوی دین ساندرز برای یادآوری گذشته و روحیه ویژه برایان کلاف باشد اما برخی نیز متعجب شوند که آیا مغز دین ساندرز پاره سنگ برداشته یا نه؟ به هر حال کلافی مست و مدهوش را هر کس از ظن خویش می شناسد. ساندرز یک سال بعد از داربی کانتی جدا شد ولی به لیورپول پیوست. در آن روزها، بریان کلاف مشغول کاشتن یک نهال برای برپایی یک مرکز هنرهای محلی بود. کلافی این بار کت و شلوار بر تن داشت و دیگر خبری از آن کاپشن سبز رنگ نبود اما گونه ها همان گونه های لک دار رنگ پریده. کلاف این بار دقیقاً همان شکوه و جلال را نداشت، چشم هایی نافذ، موی مرتب و مدل یافته، پوست سالم و چیزهای گران بها، سحر و جادویی عجیب و غریب از روزهای باشکوه قهرمانی لیگ و جام های اروپایی.
برگردیم به همان درخت. بسیاری از افراد وجود دارند که در عمرشان با بیل، خاک باغچه را به هم زده و ریشه را درون خام قرار می دهند و سپس بر روی خاک می زنند تا سفت شود. اما کلاف همیشه متفاوت است. او بر روی زانوهایش می نشیند، با دو دست برهنه خویش، خاک را صاف می کند تا کت و شلوارش را به باد فنا بدهد! به هر حال کلافی است دیگر! هیچ کس نمی خندید (چون جرأت نداشت). سپس نویسنده گاردین (دنیل تیلور) خود را ملامت می کند که چرا سال ها بر روی لهجه برایان کلاف متمرکز بود در حالی که او چیزهای زیادی برای یاد دادن در نزد خود داشت. صدها داستان راجع به این مربی بزرگ تاریخ فوتبال نوشته شده است. روزی به یکی از دوستانش می گفت که می دانستنی سیناترا با من ملاقات و حال خوب مرا خراب کرد. داستان هایی از او وجود دارند که آدمی را به خنده می اندازند. از گونه های لک دار بی رنگ و رویش بگیرید تا حرکات کودکانه ای که در حالات غیر عادی از او می دیدیم. داستان های او شاید از راجر فدرر هم بیشتر باشد.
شاید هم این یک بازی عادلانه باشد که به رادیو رفته و درباره سوژه ای همچون یک انسان در حالت غیر عادی، داستان های فکاهی بگویید. همیشه امیدوار بودم که خانواده کلاف (نایجل، سایمون، الیزابت و فرزندانشان) هرگز به رادیو گوش نکنند. می دانم که چه تعداد از همان بازیکن هایی که تحت هدایت کلاف به قهرمانی اروپا دست یافتند هنوز هم به یاد او هستند. برای اطلاعات بیشتر و واقعی تر درباره برایان کلاف به دستیار سابقش یعنی هیل زنگ زدم. او می گفت:
این حرف ها برای یک برنامه آخر شب شاید جالب باشد اما متأسفانه اکثر آنها نادرست است. برایان اهل مشروبات الکلی نبود. او بر روی دست ها و زانوی خویش نمی خزید، او هرگز صورت خود را جلوی دیوار قرار نمی داد تا با دیوار صحبت کند. او هرگز درباره فرش چیزی نگفته بود و هرگز هم چنین گلدانی در باغچه وجود نداشت! او (دین ساندرز) این داستان را از طریق یک نمایشنامه فوق تخیلی بیان کرده است.
هیل ادامه می دهد:
برایان هرگز در هیچ کاری زیاده روی نمی کرد و وقت خود را تمام روز به این نوع مسائل نمی گذراند. او هرگز کارهایی را که می گویند انجام نمی داد و نمی توانم درک کنم که چرا ساندرز چنین چیزهایی درباره او بر زبان آورد. برایان آن روز با آرچی گمیل آمده بود. ساندرز گفت «سلام آقای کلاف!» و کلاف رو به او گفت که «پسر! مرا برایان صدا کن». این چیزی که من می گویم اصل ماجرا است. کلاف هیچ علاقه ای به صحبت با واسطه ها و مدیر برنامه ها نداشت و این حرف ساندرز درست بود. ما هم می گفتیم که به خدمت گرفتن ساندرز بسیار دشوار است زیرا او با اورتون به توافق رسیده ولی برایان در پاسخ گفت که «این قضیه مشکلی ندارد».
هیل در ادامه افزود:
برایان به ساندرز گفت که ما پول بیشتری را در مقایسه با آنها به تو پرداخت خواهیم کرد. سپس به سوی باغچه قدم برداشت و یک گل بنفش را بویید. وقتی که برایان رفت، ساندرز به من گفت که اورتون به وی پیشنهاد 8000 پوندی داده و من پرسیدم به ازای هر ماه؟ او پاسخ داد که نه به ازای هر هفته. وقتی به برایان گفتم، صورتش برافروخته شد حتی بیشتر از من، سپس گفت که این مبلغ از مجموع دستمزد نایجل و پیرسی ما هم که بیشتر است! آن گاه رو به من کرد و گفت که این گل ها بو کن. خیلی زیباست.
پس از نیم ساعت، ساندرز گفت که باید با همسرش درباره این موضوع صحبت کند و سپس به منزل خویش رفت. ساعت 9 شب زنگ زد و گفت که یک پیشنهاد از لیورپول دارد و خودش می خواهد به آنجا برود زیرا پدرش هم برای آن تیم بازی می کرد. کل داستان همین بود. نه برایان چیزی مصرف کرده و نه این که داستان او منصفانه بود. داستان های متفاوتی درباره کلاف گفته می شود اما نه مثل این داستان که موهن به نظر می رسید.
ساندرز در پایان می گفت که جالب ترین اتفاقی بود که در دوران فوتبال او رخ داد. حتی Liverpool echo تیتر زد که «چطور برایان کلاف مست و مدهوش می خواست که دین ساندرز را متقاعد نماید که که پیشنهاد هاوارد کندال را نپذیرد.» حتی Birmingham Evening نیز این داستان فکاهی را جالب ترین داستان ربع قرن اخیر نامید.
برایان کلاف همان فصل توانست به فینال جام حذفی برسد تا طی 3 سال، 6 بار در ورزشگاه ومبلی حضور یابد. او به طور ویژه ای برای ساندرز احترام قائل شد ولی برای بهبود شرایط تیمش، نیازی به شکستن رکورد نقل و انتقالات نداشت. یک سال قبل، برایان کلاف موفق به کشف روی کین شد و او را به ازای 47000 دلار از تیم کوب رمبلرز ایرلند به خدمت گرفت. تا جایی که در خاطره ها وجود دارد، روی کین هرگز به نقل خاطره یا داستان از برایان کلاف نپرداخته در حالی که بین سال های 1991 تا 1993 در ناتینگام فارست حضور داشت که یقیناً دوره خوبی برای باشگاه نبود و همه چیز رو به سمت فروپاشی قرار داشت. شاید هم حق با روی کین باشد که می گوید بازی پر از فراز و نشیب است.
4464