از شکست مقابل جزایر فارو تا قهرمانی در لیگ برتر/ در ستایش "رانیری" بودن؛ برخواسته از گور

از شکست مقابل جزایر فارو تا قهرمانی در لیگ برتر/ در ستایش "رانیری" بودن؛ برخواسته از گور

به گزارش "ورزش سه"، شکست مقابل جزایر فارو برای یونانی ها، نه یک باخت فوتبالی، که چیزی شبیه ‏به خشم خدایان المپ بود؛ عذابی که برای فرار از عقوبت بیشتر آن، نیاز به یک قربانی بود و چه کسی ‏بهتر از کلودیو رانیری؛ مربی ای که در طول یک دهه پیش از آن، طعم قربانی بودن را بارها چشیده بود؛ ‏از همان شب کذایی در موناکو که با دو تعویض اشتباه، راه را برای حضور ژوزه مورینیو در ‏استمفوردبریج فراهم کرد. ‏


نیمه نهایی چمپیونزلیگ فصل 04-2003 بود و چلسی یک سال بعد از شکست تحقیرآمیز 4-2 مقابل تیم ‏نروژی وایکینگ، می توانست به فینال لیگ قهرمانان برسد. رومن آبراموویچ، الیگارش روس، تنها چند ‏ماه قبل باشگاه لندنی را به فهرست بلند دارایی هایش اضافه کرده بود و برق "جام گوش دراز" می ‏توانست او را به ماندن رانیری راضی کند؛ حتی اگر پیتر کنیون به دنبال فرصتی بود تا عذر مربی ‏ایتالیایی را بخواهد. ‏

 

 


اما همه چیز در همان دیدار رفت نیمه نهایی خراب شد. در حالی که موناکو در دقایق ابتدایی نیمه دوم با ‏اخراج آکیس زیکوس، 10 نفره شده بود، وسواس عجیب رانیری به تعویض، کار دست چلسی داد. احتمالا ‏به میدان فرستادن جیمی فلوید هاسلبنک به جای ماریو ملچیوت، بدترین تصمیمی بود که او در 4 سال ‏حضور در استمفوربریج گرفت؛ اشتباهی که حتی به میدان فرستادن رابرت هوث به جای اسکات پارکر هم ‏نتوانست جبرانش کند. موناکو با یک بازیکن کمتر، در 5 دقیقه، دو بار دیگر به گل رسید و پیتر کنیون ‏همان شب پروژه استخدام مورینیو  را کلید زد.‏


چند ماه بعد او کتاب ‏Proud Man Walking‏ ( در مقابل عنوان ‏Dead man walking‏ که رسانه های ‏انگلیسی به او داده بودند) را در مورد آخرین فصل حضورش در چلسی منتشر کرد اما احتمالا خود او هم ‏می دانست که در آن آخرین روزها، دیگر چیزی برای افتخار کردن نداشت؛ مخصوصا با آمدن مربی ای ‏که او را خیلی زود به یک خاطره محو و دور تبدیل کرد.‏
یک سال بعد، او بار دیگر یک عنوان "سابق" دیگر را جلوی نامش می دید. این بار از والنسیا اخراج شد؛ ‏باشگاهی که پیش از چلسی هم هدایت آن را برعهده داشت و با آن قهرمان کوپا دل ری شد. اما این بار ‏خیلی زود عذرش را خواستند. ‏

 


دو سال طول کشید تا یک باشگاه دیگر به سراغش بیاید. پارما که استفانو پیولی را اخراج کرده بود، برای ‏فرار از سقوط به سراغ رانیری رفت اما وقتی فصل تمام شد و پارما در سری ‏A‏ ماند، او دیگر جایی در ‏انیو تاردینی نداشت. ‏
‏5 سالِ بعدی در یوونتوس، رم و اینتر گذاشت؛ هر بار به عنوان گزینه ای موقتی، وصله ناجوری که نه ‏دل مدیران باشگاه را خوش می کرد و نه دل هواداران را به دست می آورد. همان روزها بود که در جنگ ‏لفظی با مورینیو، بیش از همیشه خالی بودن کارنامه اش را احساس کرد. ‏

 

 


وقتی مربی پرتغالی بی رحمانه گفت:" رانیری من را به یاد ژان پل سارتر می اندازد؛ البته به یاد کتاب ‏تهوع اش!"، او چیزی برای گفتن نداشت. رانیری در طول 20 سال تنها دو جام حذفی برده بود و در ‏مقابل، مورینیو در 7 سال، دو قهرمانی در اروپا داشت و چندین جام داخلی؛ پس عجیب نبود که رسانه ها، ‏صحبت های سرمربی اینتر را تیتر یک کنند و حرف های او با کوچکترین فونت ممکن، جایی در صفحات ‏میانی پیدا کند.‏
‏ موناکو می توانست یک شروع تازه باشد. هرچند رانیری خاطره خوبی از روس ها نداشت اما او آماده ‏بود تا با بازگرداندن موناکو به لیگ 1، چالش جدیدی را تجربه کند. تیمی که چند سال قبل باعث اخراج او ‏از چلسی شده بود، مانند خودش حال و روز خوبی نداشت.‏


بازگشت به لوشامپیونا و پس از آن قرار گرفتن در کورس قهرمانی با پاری سن ژرمن، دو فصل خاطره ‏انگیز را برای رانیری رقم زد اما وادیم واسیلیف، نایب رئیس موناکو، از نیاز باشگاه به "قوه محرکه ‏تازه" گفت و درهای خروج را به او نشان داد. انگار قرار نبود اعتماد رانیری به روس ها، سرانجام خوبی ‏داشته باشد.‏

 


‏ قبول هدایت یونان و آن شکست کذایی مقابل جزایر فارو، "هوک چپ" سرنوشت به صورت رانیری بود؛ ‏ضربه آخری که او را روی رینگ انداخت. همه چیز تمام شده به نظر می رسید. کدام باشگاهی در سطح ‏اول اروپا حاضر می شد مربی ای را به خدمت بگیرد که تیمش به جزایر فارو باخته؛ آن هم مربی ای که ‏وارد دهه هفتم زندگی اش شده بود. پس کار در ترکیه، حوزه خلیج فارس یا یک لیگ کم و نام نشان ‏اروپایی، می توانست پایان راه مردی باشد که لقب ‏dead man walking‏ برازنده اش به نظر می رسید.‏

 

اما رانیری رویایی داشت که او را به پیش می برد. در 63 سالگی هنوز تشنه یاد گرفتن بود و فکر می ‏کرد همین شعله ناچیز برای زنده ماندنش کافی است. پس به تمرینات دورتموند رفت و سعی کرد راز ‏محبوبیت کلوپ را بفهمد. شاید هیچ وقت فرصت دوباره ای برای مربیگری در بهترین لیگ های اروپا به ‏دست نمی آورد اما او دوست نداشت با شکست برابر جزایر فارو در یادها بماند.‏
همان امید کمرنگ، آغاز معجزه را رقم زد؛ پس وقتی لسترسیتی نایجل پیرسون را اخراج کرد، به سراغ ‏رانیری رفت. واکنش رسانه های انگلیسی نشان می داد که از انتخاب مالکان تایلندی باشگاه شگفت زده ‏شده اند. تیترها نشان می داد که همه منتظر سرنوشت مشابهی مانند روزهای حضورش در چلسی و یونان ‏هستند؛ آن هم روی نیمکت تیمی که فصل قبل با چنگ و دندان از سقوط فرار کرده بود.‏
اما برای رانیری این نبرد متفاوتی بود؛ آخرین مبارزه برای برخواستن از گور؛ برای فرار از بدنامی ‏شکست؛ برای رها شدن از "دِد من واکینگ" بودن. ‏

 


‏***‏

 

 

امروز که پیام تبریک آقای خاص به رانیری برای قهرمانی اش در لیگ برتر روی خروجی سایت ها قرار ‏گرفته، دیگر نام او کسی را به یاد سارتر و تهوع نمی اندازد. او فصلی را رقم زد که می تواند داستان یک ‏فیلم هالیوودی باشد؛ برخواسته از گور 2!‏

 

بهنام جعفرزاده